کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زش
/zaš/
معنی
۱. از او.
۲. چه: زش آن و زش این.
۳. چه از او.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زش
لغتنامه دهخدا
زش . [ زَ ] (حرف ) هزوارش «زیش » ، «زیش » ، پهلوی «ایش » به معنی چه از او، به او. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بمعنی چه باشد، چنانکه زش بگویم یعنی چه بگویم و زش آن وزش این ، یعنی چه آن و چه این . (برهان ). چه . (صحاح الفرس ) (فرهنگ رشیدی ) (لغت فرس اسدی ...
-
زش
لغتنامه دهخدا
زش . [ زُ ] (اِ) نم . ژاله . شبنم . (ناظم الاطباء).
-
زش
فرهنگ فارسی عمید
(حرف + ضمیر) [قدیمی] zaš ۱. از او.۲. چه: زش آن و زش این.۳. چه از او.
-
واژههای همآوا
-
ظش
لغتنامه دهخدا
ظش . [ ظَش ش ] (ع ص ) جای سخت و درشت .
-
ذش
لغتنامه دهخدا
ذش . [ ذَش ش ] (ع مص ) سیر کردن و رفتن . دَش ّ.
-
جستوجو در متن
-
حرزالشیطان
لغتنامه دهخدا
حرزالشیطان . [ ح ِ زُش ْ ش َ ] (ع اِ مرکب ) حرزالشیاطین .
-
حرزالشیاطین
لغتنامه دهخدا
حرزالشیاطین . [ ح ِ زُش ْ ش َ ] (ع اِ مرکب ) اَآطریلال . رِجْل الطیر. رِجْل الغراب . قازایاغی . حشیشةالبرص . گیاهی است شاخ آن شبیه است به چنگال مرغ . رجوع به اآطریلال شود.
-
پیدائی
لغتنامه دهخدا
پیدائی . [ پ َ / پ ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی پیدا. ظهور. مقابل نهان . وضوح . روشنی . استبانت . ابانت . آشکاری . ذیوع . شهود. هویدائی . مقابل پنهانی : زش ازو پاسخ دهم اندر نهان زش به پیدائی میان مردمان . رودکی .بوقتی کز شرف گویند با خورشید همتائی دل س...
-
اعم
لغتنامه دهخدا
اعم . [ اَ ع َم م ] (ع ص ، اِ) گروه بسیار. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جماعت بسیار. (از اقرب الموارد). || درشت و سطبر از هر چیزی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). درشت . (از اقرب الموارد). || درازبالا. (منتهی الارب ). رجل اعم ؛ مرد درازبالا و کذ...
-
جوزالشرک
لغتنامه دهخدا
جوزالشرک . [ ج َ زُش ْ ش ِ ] (ع اِ مرکب ) ثمر شجری است در حبشه کثیرالوجود بقدر جوزی و اندک طولانی و مستدیر و اشتهای او تند و پوست خشک او چین دار و رقیق و در تحت پوست جسمی صلب و در جوف او دانه ای شبیه بدانه ٔ انگور و پرعدد و خوشبو با اندک تندی ، و اهل...
-
پاسخ
لغتنامه دهخدا
پاسخ . [ س ُ ] (اِ مرکب ) (از: پات ، ضد. مقابل . و سخون ، گفتار.) جواب . مقابل پرسش . مقابل سؤال : زش از او پاسخ دهم اندر نهان زش به بیداری [ ظ: پیدائی ] میان مردمان . رودکی (از فرهنگ اسدی چ پاول هورن ).آهواز دام اندرون آواز دادپاسخ گرزه بدانش باز د...
-
اندر
لغتنامه دهخدا
اندر. [ اَ دَ ] (حرف اضافه ) به معنی در باشد که بعربی فی گویند همچنانکه اندر آن و اندر خانه یعنی در آن و در خانه . (برهان قاطع) (هفت قلزم ). کلمه ٔ رابطه به معنی در و درون مانند اندرآن یعنی در آن و اندر خانه یعنی درون خانه . (ناظم الاطباء). در. (فرهن...
-
نهان
لغتنامه دهخدا
نهان . [ ن ِ / ن َ ] (ص ، اِ) پنهان . مخفی . مختفی . پوشیده . مستور. مقابل پیدا و ظاهر و آشکار : بدو ماه گردان بدی در جهان بد و نیک از وی نبودی نهان . فردوسی .سراپای در زیر آهن نهان ز چهرش نمودار فرّ مهان . فردوسی .هر چند نهان ِ همه خلق ایزد دانداز خ...