کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرین کلاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زرین کلاه
/zar[r]inkolāh/
معنی
۱. کلاه زرین.
۲. کسی که کلاه زردوزیشده بر سر میگذارد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زرین کلاه
لغتنامه دهخدا
زرین کلاه . [ زَرْ ری ک ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه کلاه زرین داشته باشد. با کلاه زرین . با کلاه طلائی . (آنندراج ). با کلاه زرین . با کلاه طلائی . دارنده ٔ کلاهی از زر. || پیشخدمت حضور پادشاه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). نوعی از غلامان و چ...
-
زرین کلاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zar[r]inkolāh ۱. کلاه زرین.۲. کسی که کلاه زردوزیشده بر سر میگذارد.
-
واژههای مشابه
-
گوی زرین
لغتنامه دهخدا
گوی زرین . [ ی ِ زَرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گوی که از زر باشد. || آفتاب . خورشید. شمس . رجوع به گوی زر شود.
-
گاو زرین
لغتنامه دهخدا
گاو زرین . [ وِ زَ / زَرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صراحی که بشکل گاو از طلا سازند. خم شراب : چند خواهی ز آهوی سیمین گاو زرین که میخورد گلنار. خاقانی .آهوی شیرافکن ما گاو زرین زیردست از لب گاوش لعاب لعل سان انگیخته . خاقانی .ز آهوی سیمین طلب گاو ز...
-
زریندخت
فرهنگ نامها
(تلفظ: zarrin doxt) (= زری دخت) ، ← زری دخت .
-
زرینمهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: zarrin mehr) (زرین + مهر = خورشید) ، خورشید طلایی (رنگ) ؛ (به مجاز) زیبا روی آفتاب چهره .
-
نعل زرین
لغتنامه دهخدا
نعل زرین . [ ن َ ل ِ زَرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نعلی که از طلا ساخته باشند.- نعل زرین بر اسب زدن ؛ کنایه از کمال نمودن . (آنندراج از اسکندرنامه ٔ بری ). کنایه از توانگری و ثروتمندی است .
-
ستی زرین
لغتنامه دهخدا
ستی زرین . [ س ِت ْ تی ِ زَرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام آهنگی است : یکی چون معبد مطرب ، دوم چون زلزل رازی سیم چون ستی زرین ، چهارم چون علی مکی .منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 133). رجوع به آهنگ شود.
-
صومعه ٔ زرین
لغتنامه دهخدا
صومعه ٔ زرین . [ ص َ م َ ع َ ی ِ زَرْ ری ] (اِخ ) دهی است از دهستان آغمیون بخش مرکزی شهرستان سراب ، واقع در 12 هزارگزی شمال خاوری سراب و 7 هزارگزی شوسه ٔ سراب به اردبیل . این ده در جلگه واقع و هوای آن معتدل است . 284 تن سکنه دارد. آب آن از نهر و چاه ...
-
تازیانه ٔ زرین
لغتنامه دهخدا
تازیانه ٔ زرین . [ ن َ / ن ِ ی ِ زَرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مجازاً اشعه ٔ خورشید است : به سر تازیانه ٔ زرین شاه گردون گرفت عالم صبح .خاقانی .
-
تاج زرین
لغتنامه دهخدا
تاج زرین . [ ج زَرْ ر ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) افسری از زر. تاج ساخته شده از طلا. || کنایه است از شعله ٔ شمع و چراغ و غیره : تا نبود این تاج زرین بر سرش استوده بودشمع افتاد از هوای سر فرازی درگداز.کلیم (از آنندراج ).
-
دره زرین
لغتنامه دهخدا
دره زرین . [ دَرْ رَ زَرْ ری ] (اِخ ) دهی است از دهستان دالوند بخش زاغه شهرستان خرم آباد. واقع در 10هزارگزی شمال باختری زاغه و 6هزارگزی شمال باختری راه شوسه ٔ خرم آباد به بروجرد با 240 تن سکنه راه آن مالرو است . ساکنین آن از طایفه ٔ دالوند هستند و زم...
-
زرین چراغ
لغتنامه دهخدا
زرین چراغ . [ زَرْ ری چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) چراغی از طلا. چراغی از زر. چراغی که از طلا ساخته باشند. || کنایه از شعاع خورشید : دگر روز چون خور برآمد ز راغ نهاد از بر چرخ زرین چراغ . فردوسی .همه کوه گلشن همه دشت باغ جهان چشم روشن به زرین چراغ . نظامی ...
-
زرین چنگ
لغتنامه دهخدا
زرین چنگ . [ زَرْ ری چ َ ] (اِ مرکب ) معروف . (آنندراج ). چنگی ساخته از زر : هوس را عشق می سازد دل سوزان من صائب خس وخاشاک را این شعله زرین چنگ می سازد.صائب (از آنندراج ).