کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرین نگار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زرین ترنج
لغتنامه دهخدا
زرین ترنج . [ زَرْ ری ت ُ رَ ] (اِ مرکب ) ترنجی که از طلا ساخته باشند. (از فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از خورشید عالم افروز است . (برهان ) (آنندراج ). آفتاب . (ناظم الاطباء). کنایه از آفتاب ، خورشید. (فرهنگ فارسی معین ) : چون سیب نخلبند بریزد بسوگ ا...
-
زرین تره
لغتنامه دهخدا
زرین تره . [ زَرْ ری ت َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) تره ای از زر. تره ٔ ساخته از طلا : پرویز بهر خوانی زرین تره گستردی کردی ز بساط زر، زرین تره را بستان پرویز کنون گم شد، زآن گم شده کمتر گوزرین تره کو برخوان رو کم ترکوا برخوان .خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص...
-
زرین جوب
لغتنامه دهخدا
زرین جوب . [ زَرْ ری ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار است که در بخش کامیاران شهرستان سنندج و یکهزارگزی جنوب خاور کامیاران واقع است و 187 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
زرین جوب
لغتنامه دهخدا
زرین جوب . [ زَرْ ری ] (اِخ ) دهی از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار است که در بیست هزارگزی شمال باختری خسروآباد واقع است و 155 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
زرین جوب
لغتنامه دهخدا
زرین جوب . [ زَرْ ری ] (اِخ ) دهی از دهستان ذهاب است که در بخش سرپل ذهاب شهرستان قصر شیرین واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
زرین چتائی
لغتنامه دهخدا
زرین چتائی . [ زَرْ ری چ ِ ] (اِخ )شاخه ای از تیره ٔ عبدلوند هیهاوند از طایفه ٔ چهارلنگ بختیاری . رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 76 شود.
-
زرین چقا
لغتنامه دهخدا
زرین چقا. [ زَرْ ری چ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان ریمله است که در بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباداست و 22 هزارگزی شمال باختری خرم آباد واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
زرین درخت
لغتنامه دهخدا
زرین درخت . [ زَرْ ری / دَ دِ رَ ] (اِ مرکب ) گویند درخت اترج است و بعضی گویند درختی است که آن در ولایت کازرون بسیار است و برگ آن به برگ زیتون می ماند و گل آن مانند قرص آئینه زرین است یعنی آفتاب . (برهان ) (آنندراج ). درخت اترج بمعنی ترنج ... (غیاث ا...
-
زرین دره
لغتنامه دهخدا
زرین دره . [ زَرْ ری دَرْ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان خرقان غربی است که در بخش آوج شهرستان قزوین واقع است و 226 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
زرین ده
لغتنامه دهخدا
زرین ده . [ زَرْ ری دِه ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق است که در بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع است و 125 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
زرین رسن
لغتنامه دهخدا
زرین رسن . [ زَرْ ری رَ س َ ] (اِ مرکب ) رسنی بافته از زر. رسن طلائی . || زرین رسن و یوسف زرین رسن کنایه از خورشید و شعاع آن : از چاه دی رسته به فن این یوسف زرین رسن وز ابر مصری پیرهن اشک زلیخا ریخته آن یوسف گردون نشین عیسی پاکش هم قرین دردلو رفته پی...
-
زرین رود
لغتنامه دهخدا
زرین رود. [ زَرْ ری ] (اِخ ) نام دیگر زاینده رود است .زرینه رود. رجوع به نزهة القلوب ج 3 ص 216، ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 10 و 12، زرینه رود و زاینده رود شود.
-
زرین سپر
لغتنامه دهخدا
زرین سپر. [ زَرْ ری س ِ پ َ ] (اِ مرکب )سپر زرین . سپری ساخته از زر. سپر طلائی : ز بس خود زرین و زرین سپربگردن برآورده رخشان تبر. فردوسی . || کنایه از خورشید : ای پسر بنگر به چشم سر در این زرین سپرکو ز جابلقا سحرگه قصد جابلسا کند. ناصرخسرو.رجوع به زر...
-
زرین ستون
لغتنامه دهخدا
زرین ستون . [ زَرْ ری س ُ ] (اِ مرکب ) ستونی ساخته از زر. ستون طلائی : نگهبان آن تخت زرین ستون ز کان سخن ریخت گوهر برون . نظامی .|| عبارت از غلامان زرین کمر... (آنندراج ). رجوع به زرین و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
زرین سخن
لغتنامه دهخدا
زرین سخن . [ زَرْ ری س ُ خ ُ / خ َ ] (اِ مرکب ) سخن زرین . سخنی گرانبها و پرارج .- زرین سخن سوار ؛ قلم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : زرین سخن سوارصفت کرد عنصری کلک هنروری را چون شد سخن گزاردر طبع آن امیر سخن گر کنون بدی جز کلک تو نبودی ، زرین سخن سوا...