کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ذهبی
لغتنامه دهخدا
ذهبی . [ ذَ ] (ع ص نسبی ، اِ) منسوب به ذَهَب . از ذهب . از زر. زرّین .زرینة. || برنگ زر. زرین . زرینه . دینارگون . || مارقشیشای ذهبی . رجوع به مارقشیشا شود. || زرگر.
-
طلایی
واژگان مترادف و متضاد
۱. زری، زرین، زرینفام، زرینه، زریون ≠ سیمین ۲. به رنگ طلا ۳. پررونق، باشکوه ۴. بسیاردلنشین
-
جغتورود
لغتنامه دهخدا
جغتورود. [ ] (اِخ ) رودخانه ٔ جغتو یا جغاتو یا زرینه رود در آذربایجان . رجوع به جغتو و جغاتو شود.
-
ذهبیة
لغتنامه دهخدا
ذهبیة. [ ذَ هََ بی ی َ ] (ع ص نسبی ، اِ) زرینه . (دهار). || نوعی از زورق و قایق در رود نیل . || تأنیث ذهبی .
-
سیمینه
لغتنامه دهخدا
سیمینه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) منسوب به سیم . سیمین . ساخته از سیم : ایدون گویند که چون قتیبه بیکند را بگشاد چندان زرینه و سیمینه ازآن زنان یافت که اندازه نبود. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ). و اندر خزینه مال نماند از زر و سیم که همه بکار ب...
-
زراین
لغتنامه دهخدا
زراین . [ زَ ی ِ ] (اِ) جمعی برساخته است زرینه را و در مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ، این کلمه چندبار استعمال شده است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
کانی بید
لغتنامه دهخدا
کانی بید. (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پشت آربابا بخش بانه ٔ شهرستان سقز واقعدر 20هزارگزی باختری بانه و سه هزارگزی زرینه و دارای 25 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
ینگی آباد
لغتنامه دهخدا
ینگی آباد. [ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاردولی بخش مرکزی شهرستان مراغه ، واقع در 84هزارگزی جنوب خاوری مراغه ، با 174 تن سکنه . آب آن از زرینه رود وراه آن شوسه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
جوادحصاری
لغتنامه دهخدا
جوادحصاری . [ ج َ ح ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه . سکنه ٔ آن 537 تن . آب آن از زرینه رود و محصول عمده اش غله ، چغندر، کشمش . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
جغتو
لغتنامه دهخدا
جغتو. [ ] (اِخ ) جغاتو. زرینه رود. رودی است در آذربایجان که مغولان آنرا جغتو نغتو نامیدند. رجوع به جغاتو و نیز رجوع به مرآت البلدان ج 4 و تاریخ غازانی ص 131 و تاریخ گزیده ص 581 و 716 شود.
-
دراغ
لغتنامه دهخدا
دراغ . [ دَ ](اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد، واقع در 13هزارگزی خاور بوکان و 13هزارگزی خاورراه شوسه ٔ بوکان به میاندوآب . آب آن از زرینه رود و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
شین آباد
لغتنامه دهخدا
شین آباد.(اِخ ) دهی است از بخش میاندوآب شهرستان مراغه . سکنه ٔ آن 112 تن . آب از زرینه رود. صنایع دستی جاجیم بافی .راه آن ماشین رو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
سه گانیان
لغتنامه دهخدا
سه گانیان . [ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد. دارای 122 تن سکنه . آب آن از زرینه رود. محصول آنجا غلات ، چغندر، توتون و حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
سیاست فرمودن
لغتنامه دهخدا
سیاست فرمودن . [ سیا س َ ف َ دَ ] (مص مرکب ) مجازات کردن . کشتن : و بعد از آن سلطان سعدالملک را با چند تن دیگر از خواجگان معروف سیاست فرمود و بدر اصفهان بر کنار زرینه رود همه را بیاویخت . (مجمل التواریخ ).
-
قراسو
لغتنامه دهخدا
قراسو. [ ق َ ] (اِخ ) (زرینه رود) در شمال قم از مغرب به مشرق جاری است و رود اناربار به آن ملحق میشود و شعب دیگر نیز از کوههای خلجستان به آن متصل میشود. و رجوع به قره سو شود.