کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زرینه
فرهنگ نامها
(تلفظ: zarrine) (= زرین) ، ← زرین .
-
زرینه
لغتنامه دهخدا
زرینه . [ زَرْ ری ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) زرین . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). ذهبی و طلائی و مذهب . (ناظم الاطباء). ساخته از زر. ساخته از طلا. اشیاء و ابزار طلائی . زیور زرین . پیرایه ٔ ساخته از زر : ایدون گویند که چون قتیبه بیکند را بگشاد چندان...
-
زرینه
لغتنامه دهخدا
زرینه . [ زَرْ ری ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان اوباتوست که در بخش دیواندره شهرستان سنندج و بیست و سه هزارگزی شمال باختری دیواندره واقع است و 215 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
زرینه
لغتنامه دهخدا
زرینه . [ زَرْ ری ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چاردولی است که در بخش قروه ٔ شهرستان سنندج و 26 هزارگزی جنوب خاوری قروه واقع است و 343 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
زرینه
لغتنامه دهخدا
زرینه . [ زَرْ ری ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قراتوره است که در بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج و 26 هزارگزی شمال خاوری دیواندره واقع است و 270 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
واژههای مشابه
-
کانی زرینه
لغتنامه دهخدا
کانی زرینه . [ زَ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز واقع در 28هزارگزی شمال باختری سقز و 4هزارگزی باختر سونج . ناحیه ای است کوهستانی ، سردسیر و دارای 100 تن سکنه . از چشمه و قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات ، لبنیات ، توتون است...
-
زرینه رود
لغتنامه دهخدا
زرینه رود. [ زَرْ ری ن َ / ن ِ ] ((اِخ ) آن را سابقاً «جغتوچای » می نامیدند و قریب 240 هزار گز طول دارد و ازکوههای چهل چشمه و کردستان سرچشمه می گیرد و پس از گذشتن از جلگه ٔ میاندوآب در جنوب دریاچه ٔ ارومیه وارد آن دریاچه می شود و آب آن بر خلاف همه ٔ ...
-
زرینه رود
لغتنامه دهخدا
زرینه رود. [ زَرْ ری ن َ / ن ِ ] (اِخ ) همان زرین رود است : و به در اصفهان بر کنار زرینه رود همه را بیاویخت . (مجمل التواریخ و القصص ص 411). رجوع به همین کتاب ص 482، 511، 525 و زرین رود و زاینده رود شود.
-
زرینه کفش
لغتنامه دهخدا
زرینه کفش . [ زَرْ ری ن َ / ن ِ ک َ ] (اِ مرکب ) نوعی از کفش زرنگار. (ناظم الاطباء) : ز بس گونه گونه سنان و درفش سپرهای زرین و زرینه کفش . فردوسی .بیاور سپاه و درفش مراهمان تخت و زرینه کفش مرا. فردوسی .بزربافته جامه های بنفش به پای اندرون کرده زرینه ...
-
پل زرینه
لغتنامه دهخدا
پل زرینه . [ پ ُ ل ِ زَ ن َ ] (اِخ ) نام موضعی در حوالی زنجان نزدیک عقبه ٔ میانج . (ذیل جامع التواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو ص 229 و 239).
-
جستوجو در متن
-
آلطون سفلی
فرهنگ واژههای سره
زرینه پایین
-
بلادر
فرهنگ فارسی معین
(بَ دَ یا دُ) 1 - زینت آلات زنان ، زرینه و پیرایة زنان (عموماً). 2 - زرینه ای که زنان بر سر بندند (خصوصاً).
-
جغتو نغتو
لغتنامه دهخدا
جغتو نغتو. [ ] (اِخ ) جغتو. جغاتو. زرینه رود. رجوع به جغتو و جغاتو شود.