کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زریر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ضریر
لغتنامه دهخدا
ضریر. [ ض َ ] (ع ص ) کور. مرد نابینا. (دهار). نابینا. ج ، اَضِرّاء، اَضَرّاء. (منتهی الارب ). بی دیده . اَعمی . آنکه بینایی او رفته باشد. (منتخب اللغات ). کفیف . مکفوف : ز خاک پای تو روشن شود دو چشم ضریربیاد کردن نام تو به شود بیمار. فرخی .دایم بخواج...
-
ضریر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] zarir ۱. کور؛ نابینا.۲. بیمار نزار.۳. لاغر؛ نحیف.۴. آنچه آمیخته به ضرر باشد.
-
جستوجو در متن
-
ارجیقنه
لغتنامه دهخدا
ارجیقنه . [ اَ ق ُ ن َ ] (معرب ، اِ) نباتی است و آنرا زریر گویند. (اختیارات بدیعی ). اسپرک . سپرک . رجوع به زریر شود.
-
زردزریر
لغتنامه دهخدا
زردزریر.[ زَ دِ زَ ] (اِ مرکب ) زریر گیاهی است که بوی رنگ کنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نوعی از رنگ زرد که از گیاه زریر بدست آید. رجوع به زرد و زریر شود.
-
اردشیر
لغتنامه دهخدا
اردشیر. [ اَ دَ / دِ] (اِخ ) نام سواری از لشکر گشتاسپ در جنگ ارجاسب که کشته ٔ زریر را در میدان به بستور پسر زریر بنمود.
-
سپرک
فرهنگ فارسی معین
(س پَ رَ) (اِ.) زریر، گیاهی است زرد رنگ که از آن برای رنگ کردن جامه استفاده می کنند.
-
زرستون
لغتنامه دهخدا
زرستون . [ زَ رِ ] (اِخ ) دختر ارجاسب که زیباترین دخترخیونی بود و ارجاسب در جنگ با ویشتاسب وعده میدهد که هر کس زریر را بکشد دخترش را به او خواهد داد. ویدرفش این وظیفه را بعهده گرفت و زریر را بکشت . رجوع به مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص 363 شو...
-
زریره
لغتنامه دهخدا
زریره . [ زَ ری رَ / رِ ] (معرب ، اِ) معرب زریر. واحد زریر. یک دانه زریر. (فرهنگ فارسی معین ). به پارسی اسپرک را زریره گویند و آن شکوفه ٔ نباتیست که منبت او کوههای جرجان باشد و ابوبکربن علی عثمان که مترجم این کتاب است ، گوید: نبات اسپرک اختصاصی بکوهه...
-
نکورنگ
لغتنامه دهخدا
نکورنگ . [ ن ِ رَ ] (ص مرکب ) خوش رنگ : نکورنگ اسب زریر و درفش ببرد او ابا آن سر بیدرفش .فردوسی .
-
اسپرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اسفرک، سپرک› (زیستشناسی) 'esparak گیاهی علفی و یکساله با برگهای دراز، گلهای زرد، و میوۀ کپسولی که در رنگرزی به کار میرود؛ زریر.
-
ابویونس
لغتنامه دهخدا
ابویونس . [ اَ بو ن ُ ] (اِخ ) سالم بن زریر یا زرین . محدث است و عثمان بن عمر از او روایت کند.
-
ارجیقن
لغتنامه دهخدا
ارجیقن . [ اَ ق ُ ] (معرب ، اِ) معرب از ارجیقنه یونانی و آن زریر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). اسپرک . سپرک . رجوع به ارجیقنه شود.
-
زریری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به زریر) [قدیمی] zariri به رنگ زریر؛ زردرنگ: ◻︎ کمانی گشته قد من ز سروی / زریری گشته چهر ارغوانی (مسعودسعد: ۵۱۴).
-
زریری
لغتنامه دهخدا
زریری . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به زریر. مانند زریر زرد : سپهبد به ملاح گفت این بخوان چو برخواند گشتش زریری رخان . اسدی (گرشاسبنامه ).همی بود تا گشت خور زردفام ز مهر سپهبد برآمد به بام ...شد از بام لاله ، زریری شده دونوش از دم سرد خیری شده ...چو دایه ...
-
بستور
فرهنگ نامها
(تلفظ: bastur) (اوستایی) این نام در اوستا ' بَستَوَری ' یا ' بَستَوَئیری ' به معنی ' جوشن بسته ' آمده است ؛ (در اعلام) پسر زریر است که در نبرد با سپاه ارجاسپ فرماندهی پشت سپاه ایران را داشت.