کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرگون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زرگون
/zargun/
معنی
مانند زر؛ به رنگ زر؛ طلایی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
yellow
-
جستوجوی دقیق
-
زرگون
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (ص مر.) زردرنگ .
-
زرگون
لغتنامه دهخدا
زرگون . [ ز ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) به رنگ زر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ذهبی اللون . زریون . (یادداشت ایضاً). زردفام . طلایی . زریون . (فرهنگ فارسی معین ) : نماز شام پدید آمد آفتاب از دورچو زرگون سپری گشته گرد او پر...
-
زرگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹زرجون، زرغون، زریون› [قدیمی] zargun مانند زر؛ به رنگ زر؛ طلایی.
-
جستوجو در متن
-
زرغون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zarqun = زرگون
-
زریون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zariyun = زرگون
-
زرغون
لغتنامه دهخدا
زرغون . [ زَ ] (اِ) زرگون .(فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زرغونی و زرگون شود.
-
زرین
واژگان مترادف و متضاد
زرگون، زری، زرینفام، طلایی ≠ سیمین
-
زرغون
فرهنگ فارسی معین
(زَ رْ) (اِ.) = زرگون . زرعونی : نام معجونی مرکب از قند قوام آمده و ادویه که برای تقویت مهره ها به کار می بردند.
-
سرب سوخته
لغتنامه دهخدا
سرب سوخته . [ س ُ ب ِت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زرگون . زرقون . زرجون . سلیقون . سندوقس . اسرب محروق . (یادداشت مؤلف ).
-
زرجون
لغتنامه دهخدا
زرجون . [ زَ / زَ رَ ] (ع اِ) درخت رز یا شاخه های آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ابن البیطار گوید: معنی آن رز (کرم ) است و نیز گوید: بمعنی هیزم رز است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || (معرب ، اِ) می . (منتهی الارب ) (...
-
زیرقون
لغتنامه دهخدا
زیرقون . (اِ) به لغت دمشق نوعی از درخت سنجد بی ثمر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به زیرفون و زیزفون شود. || زرقون . شنگرفی . (از دزی ج 1 ص 618). رجوع به زرقون و زرگون شود.
-
سلیقون
لغتنامه دهخدا
سلیقون . [ س َ ] (معرب ، اِ) بلغت رومی سرنج را گویند و آن رنگی است که نقاشان بکار برند. (برهان ) (آنندراج ). سریقون . (ناظم الاطباء). اسرنج ، سرنج ، زرگون ،زرقون ، سندوقس ، اسرب محروق . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
زرجون
لغتنامه دهخدا
زرجون . [ زَ ] (معرب ، اِ) زرگون . زرقون . سرنج . اسرنج . سلیقون . سندوقس . اسرب محروق . اسفیداج محروق . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).رنگی است که نقاشان بکار برند. رجوع به سرنج شود.
-
زرقون
لغتنامه دهخدا
زرقون . [ زَ ] (اِخ ) زرگون . یکی از دو تن علمای موسیقی است که موسیقی ایران را به اندلس بردند و عالم دیگر علون بود و این دو در ایام حکم ابن هشام بودند.(نفخ الطیب ج 2 ص 753، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).