کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرنیخ زرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زرنیخ زرد
لغتنامه دهخدا
زرنیخ زرد. [ زَ / زِخ ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عبارت است از ترکیب سه ظرفیتی ارسنیک با گوگرد . رنگ آن زرد است و در نقاشی برای تهیه رنگ زرد و سبز (مخلوط با آبی پروس ) بکار می رود و همچنین در تهیه ٔ واجبی (نوره ) از آن استفاده کنند. سنگ زرد. (فرهن...
-
واژههای مشابه
-
زرنيخ
دیکشنری عربی به فارسی
اکسيد ارسنيک بفرمول 23
-
زرنیخ احمر
لغتنامه دهخدا
زرنیخ احمر. [ زَ / زِ خ ِ اَ م َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زرنیخ سرخ که معمول کیمیا گران است . (ناظم الاطباء). رجوع به زرنیخ قرمز شود.
-
زرنیخ سفید
لغتنامه دهخدا
زرنیخ سفید. [ زَ / زِ خ ِ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح اکسیریان ) سم الفار است و آن را تراب الهالک و به پارسی مرگ موش گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به زرنیخ و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
زرنیخ قرمز
لغتنامه دهخدا
زرنیخ قرمز. [ زَ / زِ خ ِ ق ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) عبارت است از ترکیب دو ظرفیتی ارسنیک و گوگرد رنگ آن قرمز است و در نقاشی مصرف دارد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زرنیخ و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
جستوجو در متن
-
ارسانیقون
لغتنامه دهخدا
ارسانیقون . [ اَ ] (معرب ، اِ) زرنیخ زرد و آن جوهری است که نقاشان و مصوران بکار برند. اگر با شیر گوسفند بیامیزند، هر مگسی که از آن بخورد بمیرد. (برهان قاطع). بیونانی زرنیخ زرد است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن )(اختیارات بدیعی ). ارسانیقی . (تحفه ٔ حکیم مؤمن...
-
طالم
لغتنامه دهخدا
طالم . [ ل ِ ] (ع ص ) نان پز. ج ، طلمة. (منتهی الارب ). خباز. نانوا. || (اِ) زرنیخ زرد.
-
قلقطار
لغتنامه دهخدا
قلقطار. [ ق ُ ق ُ ] (معرب ، اِ) صمغی است از اساکفه مثل قَلقَنت ، قَلقَند و ازآن است زاج . (اقرب الموارد). رجوع به قلقنت شود. زاج شتر دندان . (آنندراج ). قلقطار به فتح دو قاف و در ماهیت آن اختلاف است اکثر زاج اصفر و بعضی زاج سفید شتر دندان و بعضی زاج ...
-
حایض
لغتنامه دهخدا
حایض . [ ی ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حیض . حایضة. (منتهی الارب ) (صراح ). ج ، حیض ، حوایض . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). و رجوع به حائض شود : حایض او، من شده به گرمابه ماهی او، من طپیده در تابه . سنائی .لعبت زرنیخ شد این گوی زردچون زن حایض پی لعبت مگ...
-
خماهان
لغتنامه دهخدا
خماهان . [ خ ُ ] (اِ) سنگی باشد بغایت سخت و تیره رنگ بسرخی مایل و آن دو نوع است نر و ماده و چون نر آن را با آب بسایند مانندشنجرف سرخ شود و ماده ٔ آن همچو زرنیخ زرد گردد و گویند آن نوعی از آهن است و طبیعت هر دو سرد بود چون بر ورمهای صفراوی و دموی طلا ...
-
مرگ موش
لغتنامه دهخدا
مرگ موش . [ م َ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چیزی است مانند زاج زرد و به عربی رهج الفار و سم الفار و تراب الهالک خوانند. (برهان ). ترجمه ٔ سم الفار که دوائی است کشنده ٔ موش . (آنندراج ). چون نمک بی مزه سنگی است که زهر است ویژه ٔ موش را. داروی موش ....
-
لاجورد
لغتنامه دهخدا
لاجورد. [ لاج ْ / ج َ وَ ] (اِ) لاژورد. لازورد. سنگی است کبود که ازآن نگین انگشتر سازند و صلایه کرده به جهت مذهّبان ونقاشان به عمل آورند و تفریح و تقویت کند و بدخشی آن بهتر از دزماری باشد. (برهان ). عوهق . (منتهی الارب ). لاجورد مشهور است و در الوان ...
-
سندروس
لغتنامه دهخدا
سندروس . [ س َ دَ ] (معرب ، اِ) سرو کوهی . (یادداشت مؤلف ). || نوعی از «تویا» و درورنی و گلاساژ نوعی از کاغذ بکار است . زرنیخ احمر. از یونانی «سندرش » صمغ زردی که از درختی مخصوص در آفریقا جاری شود و نیز بنوعی از معدنیات اطلاق گردد. (از حاشیه برهان ق...