کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زرنگ
/zarang/
معنی
درختی کوهی با چوبی سخت و محکم که از آن تیر و نیزه و مانند آن میساختند؛ گز: ◻︎ چنان بگریم اگر دوست بار من ندهد / که خاره خون شود اندر شخ و زرنگ زگال (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۳۷).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. باهوش، داهی، زیرک
۲. جلد، جلید، چابک، چالاک، چست، ، فرز
۳. درسخوان
۴. رند
۵. زبردست، ماهر
۶. زبل، شیطان ≠ تنبل
دیکشنری
adroit, alert, arch, astute, clever, competent, dapper, hardheaded, ingenious, politic, sharp, shrewd, slick, smart, wise
-
جستوجوی دقیق
-
زرنگ
واژگان مترادف و متضاد
۱. باهوش، داهی، زیرک ۲. جلد، جلید، چابک، چالاک، چست، ، فرز ۳. درسخوان ۴. رند ۵. زبردست، ماهر ۶. زبل، شیطان ≠ تنبل
-
زرنگ
فرهنگ فارسی معین
(زَ رَ) (اِ.) 1 - درختی است کوهی ، بسیار محکم و از آن تیر و نیزه و گوی چوگان و جناغ زین سازند؛ درخت گز. 2 - زردچوبه .
-
زرنگ
فرهنگ فارسی معین
(زَ رَ) (ص .) تازه ، نو.
-
زرنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) گلة اسب .
-
زرنگ
فرهنگ فارسی معین
(زَ یا زِ رَ) (ص .) زیرک ، باهوش .
-
زرنگ
لغتنامه دهخدا
زرنگ . [ زَ / زُ رَ ] (اِ) رمه و ایلخی اسبان . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (ازفرهنگ رشیدی ). رجوع به ماده ٔ قبل (معنی ششم ) شود.
-
زرنگ
لغتنامه دهخدا
زرنگ . [ زَ رَ ] (اِ) نام درختی است کوهی و آن بسیار محکم و سخت می باشد. و از آن تیر، نیزه ، حنای زین و امثال آن سازند. گویند آتش آن قریب به چهل شبانه روز «؟» بماند. (برهان ) (ازانجمن آرا) (از آنندراج ). درختی است کوهی که اگر آتش آن ضبط کنند، مدتی بما...
-
زرنگ
لغتنامه دهخدا
زرنگ . [ زَ رَ ] (اِخ ) نام شهری است که حاکم نشین سیستان بوده . (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از جهانگیری ). شهری است از سیستان بناکرده ٔگرشاسب . (فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ):... و آنرا زره نیز گویند به تقدیم زاء بر راء بوزن گره و بحیره ...
-
زرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] zarang درختی کوهی با چوبی سخت و محکم که از آن تیر و نیزه و مانند آن میساختند؛ گز: ◻︎ چنان بگریم اگر دوست بار من ندهد / که خاره خون شود اندر شخ و زرنگ زگال (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۳۷).
-
زرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zarang گلۀ اسب.
-
زرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) zerang ۱. زیرک؛ باهوش.۲. چستوچالاک.
-
زرنگ
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: zereng طاری: zereng طامه ای: zerang طرقی: zereng کشه ای: zereng نطنزی: zereng
-
زرنگ
دیکشنری فارسی به عربی
انيق , داهية , ذکي , سريع , لامع , متبختر
-
واژههای مشابه
-
زِرِنگ
لهجه و گویش بختیاری
zereng زرنگ.