کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرنوق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زرنوق
لغتنامه دهخدا
زرنوق . [ زَ ] (اِخ ) دیرالزرنوق . بر کوهی است که مشرف بر دجله است به حزیره . (منتهی الارب ). حمداﷲ مستوفی آرد: ... و دیگر بلاد یمانه فلج که مقام قیس عمران بوده و زرنوق و قرقری و... (نزهة القلوب ج 3 ص 263).
-
زرنوق
لغتنامه دهخدا
زرنوق . [ زَ /زُ ] (ع اِ) نهر کوچک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جوی . (ناظم الاطباء).
-
زرنوق
لغتنامه دهخدا
زرنوق . [ زُ ] (اِخ ) نام شهری است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زرنوج . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از بلاد مشهور ماوراءالنهر بود . رجوع به نزهة القلوب ج 3 ص 261 و 263، جهانگشای جوینی ج 1 ص 76 و 77، حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 444، سبک شناسی بهارج 3 ص 60،...
-
جستوجو در متن
-
ازرنوق
لغتنامه دهخدا
ازرنوق . [ ] (اِخ ) قصبه ای از ماوراءالنهر. (حبیب السیر جزو اول از مجلد ثالث ص 11). و آن همان زرنوق است .رجوع بمعجم البلدان و زرنوق در همین لغت نامه شود.
-
زرنقة
لغتنامه دهخدا
زرنقة. [ زَ ن َ ق َ ] (ع مص ) پوشانیدن کسی را جامه و پنهان کردن . (منتهی الارب ). جامه پوشانیدن کسی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از شرح قاموس فارسی ). || خریدن چیزی است به اکثر قیمت بوعده سپس فروختن آن بکمتر قیمت بر دست بایع یا بر دست دیگری ...
-
زرنوج
لغتنامه دهخدا
زرنوج . [ زُ ] (اِخ ) شهری است ورای اوزجند و آن را زرنوق هم نامند. (منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
اخقاق
لغتنامه دهخدا
اخقاق . [ اِ ] (ع مص ) اخقاق بکرة؛ فراخ سوراخ گردیدن چرخ چاه از محور. || فراخ کرانه شدن نعامه از زرنوق . (نعامه چوبی است که عرضاً بر دو زرنوق (دو پایه ) ساخته بر کناره ٔ چاه نهند). || آواز دادن شرم زن گاه آرمش .
-
سیح
لغتنامه دهخدا
سیح . [ س َ ] (ع اِ) آب روان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). آبی که بر روی زمین زمین را مشروب سازد بی دولاب یا دالیه یا غرافه یا زرنوق یا ناعوره یا منجنون . (مفاتیح العلوم ). || نوعی از چادر. || گلیم خطدار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منته...
-
تزرنق
لغتنامه دهخدا
تزرنق . [ ت َ زَ ن ُ ] (ع مص ) متغیر و دیگرگون گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پوشیدن جامه و پوشیده شدن در آن . || و بر زرنوق (نهر کوچک ) به اجرت آب کشی کردن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || ب...
-
مقنع
لغتنامه دهخدا
مقنع. [ م ُ ق َن ْ ن َ ] (ع ص ) خوددار. (مهذب الاسماء). رجل مقنع؛ مرد خود بر سرنهاده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مِقْنَع پوشیده . به مقنعه پوشیده . قناع بر سر. با قناع : فرمان رسانیدند تا کایناً من کان هرکه در زرن...
-
یمامة
لغتنامه دهخدا
یمامة. [ ی َ م َ ] (اِخ ) یمامه . جوالیمامة. این بلاد که دارای نخیلات بسیارند عبارتند از نجد و تهامه و بحرین و عمان . (ناظم الاطباء). شهری بزرگ و دارای دیه ها و قلعه ها و چشمه ها و نخلستان هاست . نام اولش «جو» بوده و بعد به نام کبوتر، به یمامة موسوم ...
-
دانشمند حاجب
لغتنامه دهخدا
دانشمند حاجب . [ ن ِ م َ ج ِ ] (اِخ ) از ملازمان مسلمان چنگیزخان و پسرش اوگتای قاآن . چنگیز پیش از فتح بخارا وی را برای قبول ایلی نزد اهالی حصار زرنوق فرستاد و بنصیحت او اهالی ایل شدند و پیشکش فرستادند و از غضب چنگیز ایمن ماندند. نیز هنگامی که چنگیز ...
-
چنگیز
لغتنامه دهخدا
چنگیز. [ چ َ ] (اِخ ) چنگیزخان که نام اصلیش بزبان مغولی تموچین است در حدود سال 549 هَ . ق . در مغولستان تولد یافت . پدرش یسوکای بهادر رئیس و خان قبیله ٔ قیات از قبایل مغول بود. تموچین سیزده ساله بود که پدرش درگذشت . جمعی از مغولان اطاعتش را گردن ننها...