کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زرند
لغتنامه دهخدا
زرند. [ زَ رَ ] (اِ) دوزخ و جهنم . || نام درختی صلب و بی بار. (ناظم الاطباء).
-
زرند
لغتنامه دهخدا
زرند. [ زَ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان سجاس رود است که در بخش قیدار شهرستان زنجان واقع است و 1081 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
زرند
لغتنامه دهخدا
زرند. [ زَ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان طارم پایین است که در بخش سیردان شهرستان زنجان واقع است و 332 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
زرند
لغتنامه دهخدا
زرند. [ زَ رَ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش زرند شهرستان کرمان است که در میان جلگه و بر سر راه فرعی کرمان و راور و شمال باختری کرمان واقع است و 4500 تن سکنه دارد. در این قصبه دبستان ، ادارات آموزش و پرورش ، بهداری ، دارائی ، دادگاه ، پست و تلگراف ، ثبت ،...
-
زرند
لغتنامه دهخدا
زرند. [ زَ رَ ] (اِخ ) ناحیه ای است از جیرفت . سبب این است که در آنجا خرده های زر در زمین آن ببینند.(انجمن آرا) (آنندراج ). بلوکی در کرمان . (ناظم الاطباء). یکی از بخش های پنجگانه ٔ شهرستان کرمان است که ازشمال به بخش راور، از خاور به بخش مرکزی شهرستا...
-
زرند
لغتنامه دهخدا
زرند. [ زَ رَ ] (اِخ ).. در نواحی تهران بلوکی است آباد و معمور که چهل پاره قریه معمور دارد و شکارگاه معروف سلاطین است . (انجمن آرا) (آنندراج ). بلوکی است در ری مابین ساوه و ری . (ناظم الاطباء). بخشی است از شهرستان ساوه که خاک آن حاصلخیز است و گندم و ...
-
واژههای مشابه
-
زرند کهنه
لغتنامه دهخدا
زرند کهنه . [ زَ رَ دِ ک ُ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش زرند است که در شهرستان ساوه و در دوهزارگزی جنوب باختری مرکز بخش واقع است و 985 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
جستوجو در متن
-
گنادیش
لغتنامه دهخدا
گنادیش . [ گ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حصن بخش زرند شهرستان کرمان که در 40000 گزی باختر زرند و 16000گزی خاور راه مالرو زرند به راور قرار گرفته است . سکنه ٔ آن 27 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایرن ج 8).
-
گنبدو
لغتنامه دهخدا
گنبدو. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان که در 20000گزی شمال زرند و 12000گزی خاور فرعی زرند به راور واقع شده و سکنه اش یک خانوار است . (از فرهنگ جغرافیایی ایرن ج 8).
-
گنجشکوئیه
لغتنامه دهخدا
گنجشکوئیه . [ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان که در 22000گزی شمال خاوری زرند و2000گزی جنوب راه مالرو زرند به زاور واقع شده و سکنه ٔ آن 13 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
گنجی آباد
لغتنامه دهخدا
گنجی آباد. [ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دشت خاک بخش زرند شهرستان کرمان که در 2800گزی شمال خاوری زرند، سر راه مالرو زرند به راور واقع شده و سکنه اش 14 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
گاشکوئیه
لغتنامه دهخدا
گاشکوئیه . [ ئی ی ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان ، در 28 هزارگزی شمال زرند و دو هزارگزی راه مالرو راور به زرند. دارای 4 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ج 8).
-
گردو
لغتنامه دهخدا
گردو. [ گ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دشت خاک بخش زرند شهرستان کرمان ، واقع در 25000گزی شمال باختری زرند و 15000گزی خاور فرعی راور به زرند. سکنه ٔ آن یک خانوار است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).