کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زرمان
/zarmān/
معنی
پیری؛ سالخوردگی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زرمان
فرهنگ نامها
(تلفظ: zar mān) (در اعلام) یکی از نامهای حضرت ابراهیم خلیل (ع) است .
-
زرمان
لغتنامه دهخدا
زرمان . [ زَ ] (اِخ ) از قرای سمرقند است که تا سمرقند هفت فرسخ فاصله دارد. (از معجم البلدان ). نام قریه ای به سمرقند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
زرمان
لغتنامه دهخدا
زرمان . [ زَ ] (اِخ ) نام ابراهیم علیه السلام . (برهان ) (آنندراج ). یکی از نامهای حضرت ابراهیم خلیل . (ناظم الاطباء). رجوع به زروان شود.
-
زرمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zarmān پیری؛ سالخوردگی.
-
واژههای مشابه
-
زار و زَرمان
فرهنگ گنجواژه
پیر کهنسال.
-
جستوجو در متن
-
زربان
فرهنگ نامها
(تلفظ: zar bān) (مصحف زرمان) ، ← زرمان .
-
زرمانی
لغتنامه دهخدا
زرمانی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب است به زرمان که از قرای سمرقند می باشد... (از انساب سمعانی ). رجوع به زرمان و ماده ٔ بعد شود.
-
زربان
لغتنامه دهخدا
زربان . [ زَ ] (اِ) پیر سالخورده را گویند. (برهان ). پیر فرتوت . (انجمن آرا) (آنندراج ). پیر سالخورده . (ناظم الاطباء). مصحف «زرمان ». (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به زر، زال و زرمان شود.
-
زرم
لغتنامه دهخدا
زرم . [ زَ ] (اِ) پیر فرتوت را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ رشیدی ). و در مؤید زربان (به بای موحده ) گفته . (فرهنگ رشیدی ). پیر بود. (اوبهی ). پهلوی «زرمان » (پیری ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : انگست چو زرمان تهی از عشق گران است ....
-
زرفان
لغتنامه دهخدا
زرفان . [ زَ ] (اِ) پیر فرتوت کهن سال بود. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مصحف زرمان . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
زرمانی
لغتنامه دهخدا
زرمانی . [ زَ ] (اِخ ) محمدبن موسی الزّرمانی ، مکنی به ابوبکر که از محمدالمسیح الکیشی روایت دارد و محمدبن محمد ابن حمویه الکرجی الصغدی از او روایت کرده است . (از معجم البلدان ). رجوع به ماده ٔ قبل و زرمان شود.
-
زربان
لغتنامه دهخدا
زربان . [ زَ ] (اِخ ) زرفان . زرمان . نام حضرت ابراهیم (ع ) است . (برهان ) (ناظم الاطباء). شیخ الانبیاء ابراهیم خلیل علیه السلام است . (انجمن آرا) (آنندراج ). بر اثر وفق دادن نابجا و تخلیط افکار ایرانی با معتقدات و اساطیر سامی «زروان » (که به زرمان و...
-
زال
لغتنامه دهخدا
زال . (ص ، اِ) پیر فرتوت سفیدموی باشد. (برهان قاطع). و اکثر بر زن پیر اطلاق کنند. (آنندراج ). فرتوت و پیر سخت هرم بود. (فرهنگ اوبهی ) : شیخ و فانی و یفن هم ّ و هرم پیر است و زال حیزبون ، شهله ، عجوزه دردبیس و شهبره . (نصاب ).زن پیر فرتوت سفیدموی و مر...