کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرق پیشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زرق و برق
دیکشنری فارسی به عربی
بهجة
-
زرق وبرق دادن (شمشیر)
دیکشنری فارسی به عربی
لوح به
-
زرق و زیور
لهجه و گویش تهرانی
تزیینات
-
شید و زرق
فرهنگ گنجواژه
ریا.
-
برق و زرق
فرهنگ گنجواژه
درخشش.
-
زرق و برق
فرهنگ گنجواژه
شکوه، جلوه ظاهری
-
زرق و زیور
فرهنگ گنجواژه
ظواهر مادی.
-
زیور و زرق
فرهنگ گنجواژه
رنگ و جلا .
-
نفاق و زرق
فرهنگ گنجواژه
حیله.
-
پر زرق و برق کردن
دیکشنری فارسی به عربی
جمل
-
جستوجو در متن
-
هم حرفت
لغتنامه دهخدا
هم حرفت . [ هََ ح ِ ف َ ] (ص مرکب ) هم پیشه . هم شغل . همکار : دبیری را تویی هم حرفتم لیک شعارم صدق و آیین تو زرق است .خاقانی .
-
جادوئی
لغتنامه دهخدا
جادوئی . (حامص ) سحر و ساحری . (آنندراج ). سحر. جادوگری . عمل جادوگر. تُوَلَه . تِوَلَه .(منتهی الارب ). جِبت . طِب ّ. طُب ّ. طَب ّ. طُلاوة. طَلاوة. طِلاوة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) : جادوئیها کند شگفت و عجیب هست و استاش زند و استانیست . خسروی ....
-
آستی
لغتنامه دهخدا
آستی . (اِ) مخفف آستین : جوانان ز پاکی ّ و ازراستی نوشتند بر پشت دست آستی . فردوسی .قلون رفت با کارد در آستی پدیدار شد کژّی و کاستی . فردوسی .ز کژّی نجوید کسی راستی گر از راستی پر کند آستی . فردوسی .تو گفتی که از تیزی و راستی ستاره برآرد همی زآستی . ...
-
حیلت
لغتنامه دهخدا
حیلت . [ ل َ ] (ع اِ) حیلة. مکر. دستان . تدبیر. غدر. بهانه . فریب . (ناظم الاطباء). زرق . دلغم . (لغت نامه ٔ اسدی ) : کنون جویی همی حیلت که گشتی سست و بی طاقت ترادیدم به برنایی فسارآهخته و لانه . کسایی .می بدانید کاین جهان فسوس همه باد است و حیلت و د...
-
حیلة
لغتنامه دهخدا
حیلة. [ ل َ ] (ع اِ) حیله . حذاقت و جودت نظر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || قدرت بر تصرف . (منتهی الارب ). نظر و قدرت بر تصرف و توانائی . (ناظم الاطباء). ج ، حِوَل ، حِیَل ، حیلات . (منتهی الارب ). || چاره : چون غدر کرد حیله نماندم جز آن کزوفر...