کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرق پوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زرق وبرق دادن (شمشیر)
دیکشنری فارسی به عربی
لوح به
-
زرق و زیور
لهجه و گویش تهرانی
تزیینات
-
شید و زرق
فرهنگ گنجواژه
ریا.
-
برق و زرق
فرهنگ گنجواژه
درخشش.
-
زرق و برق
فرهنگ گنجواژه
شکوه، جلوه ظاهری
-
زرق و زیور
فرهنگ گنجواژه
ظواهر مادی.
-
زیور و زرق
فرهنگ گنجواژه
رنگ و جلا .
-
نفاق و زرق
فرهنگ گنجواژه
حیله.
-
پر زرق و برق کردن
دیکشنری فارسی به عربی
جمل
-
جستوجو در متن
-
kid-glove
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بچه دستکش، گریزان و فراری از کار، دستکش پوش، از لای زرق و برق بیرون امده
-
kid glove
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دستکش بچه، گریزان و فراری از کار، دستکش پوش، از لای زرق و برق بیرون امده
-
دلق پوش
لغتنامه دهخدا
دلق پوش . [ دَ ] (نف مرکب )دلق پوشنده . پوشنده ٔ دلق . که دلق پوشد. || که دلق پوشیده است . پوشیده دلق . آنکه لباس مندرس پوشیده است . (ناظم الاطباء). || درویش و زاهد.(آنندراج ). گوشه نشین . (ناظم الاطباء). صوفی ، باین تعبیر که دلق می پوشیده است . صوفی...
-
دین فروش
لغتنامه دهخدا
دین فروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) که دین را در برابر دنیا بفروشد و از دست دهد : نباشند شاهان مادین فروش بفرمان دارنده دارند گوش . فردوسی .بفرمان یزدان نهاده دو گوش ازیشان نباشد کسی دین فروش . فردوسی .که ای زرق سجاده ٔ دلق پوش سیه کار دنیاخر دین فروش . سع...
-
فروش
لغتنامه دهخدا
فروش . [ف ُ ] (اِمص ) فروختن . (آنندراج ). بجای اسم مصدر در این معنی به کار رود. مقابل خرید. فروخت و مبادله ٔ چیزی به پول نقد. (از ناظم الاطباء). || (نف مرخم ) فروشنده . (آنندراج ). در این معنی مخفف فروشنده است و همواره بصورت ترکیب و مزید مؤخر بکار ...
-
زراق
لغتنامه دهخدا
زراق . [ زَرْ را ] (ع ص ) خداع . فریبنده . (از تاج العروس ) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). خداع . (ذیل اقرب الموارد). یقال : فلان زراق ؛ ای خداع . (اللسان از ذیل اقرب الموارد). صاحب نفاق و ریا. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عشوه گر. شیاد. (یا...