کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرقاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زرقاء
لغتنامه دهخدا
زرقاء. [ زَ ] (اِخ ) دختر عدی یکی از دلیران عرب . وی در واقعه ٔ صفین با گروهی اززنان عرب حضور داشت و آنان صفوف مردان را مرتب می کردند و ایشان را ضد معاویه برمی انگیختند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عقد الفرید ج 1 ص 329 و 330 شود.
-
زرقاء
لغتنامه دهخدا
زرقاء. [ زَ ] (اِخ ) زنی بود از قبیله ٔ جدیس که در سه روزه راه می دید. (منتهی الارب ). نام زنی خاص از عرب که به تیزی بصر ضرب المثل است . گویند که زرقاء از یک روزه راه سوار را می دید. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حذام الجدیسیة. (اقرب الموارد). زنی عرب ا...
-
زرقاء
لغتنامه دهخدا
زرقاء. [ زَ ] (ع ص ، اِ) گربه چشم . مؤنث ازرق است . (منتهی الارب ). مؤنث ازرق یعنی کبودچشم . ج ، زُرق . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هر زنی که چشم او به سبزی و کبودی باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || می . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). می...
-
زرقاء
لغتنامه دهخدا
زرقاء. [ زَ / زُ ] (اِخ ) موضعی است به شام . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شهری در سوریه به مسافت 203 هزارگزی دمشق قرار دارد و مرکز راه آهن است . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به معجم البلدان شود.
-
جستوجو در متن
-
Zarqa
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زرقاء
-
ابصر
لغتنامه دهخدا
ابصر. [ اَ ص َ ] (ع ن تف ) بیننده تر. بیناتر. بصیرتر: ابصر از عقاب . ابصر از زرقاء یمامه .
-
کبودچشم
لغتنامه دهخدا
کبودچشم . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) آنکه چشمش به سبزی زند. (آنندراج ). ازرق . (ترجمان القرآن ). زاع . زاغ چشم . سبزچشم . زرقاء. (یادداشت مؤلف ) : و این مرد بازرگان سرخ و کبودچشم بود. (سندبادنامه ص 305).
-
نحلیئیل
لغتنامه دهخدا
نحلیئیل . [ ن َ ] (اِخ ) [ بمعنی : وادی الهی ] یکی از منازل بنی اسرائیل است که در میانه ٔ متانه و باموت واقع بود و احتمال میرود که در وادی ارنون که همان زرقاء معین است ، بود. (از قاموس کتاب مقدس ص 876).
-
یمامة
لغتنامه دهخدا
یمامة. [ ی َ م َ ] (اِخ ) یمامه . نام کنیزکی کبودچشم که سوار را از مسافت سه روز راه می دیده است .- امثال : اَبصر من زرقاء الیمامة .و بلاد جو، منسوب به اسم آن کنیزک می باشد.(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).
-
زرق
لغتنامه دهخدا
زرق . [زُ ] (ع اِ) پیکانها و سنانهای نیزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سنانهای نیزه . (غیاث اللغات ). || ریگ توده ها است به دهناء. واحد آن ازرق است یا زرقاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ریگ توده ها. (غیاث اللغات ). رجوع به ازرق و نصل از...
-
صارث الشحر
لغتنامه دهخدا
صارث الشحر. [ ] (اِخ ) (خوش نمائی فجر) شهری است در قسمت رأوبین و در وادی بر تلی واقع است (صحیفه ٔ یوشع 13:19) و فعلاً به مسافت یک میل و نیم از دریای مرداب موضعی نزد دهنه ٔ زرقاء بطرف مشرق یافت میشود که آن را صاره گویند و شاید همان حارث الشحر باشد. (...
-
احکم
لغتنامه دهخدا
احکم . [ اَ ک َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از حکم و حکمت . عادل تر. داورتر. (مهذب الاسماء). دانشمندتر. حکیم تر.- امثال : احکم من زرقاء الیمامة . احکم من لقمان . احکم من هرم بن قطبة . (مجمعالأمثال میدانی ).|| محکم تر. استوارتر : ان ّ احکم المصنوعات و ا...
-
بنوزرقاء
لغتنامه دهخدا
بنوزرقاء. [ ب َ زَ ] (اِخ ) لقب آل مروان است . (حبیب السیر). اولاد بنومروان بن حکم بن ابی العاص الاموی . و زرقاء دختر موهب و جده ٔ مروان از زناکاران زمان جاهلیت بود و خانواده ٔ او هم بهمان انتساب او شهرت دارند. (المرصع).
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن شریک بن عمروبن قیس بن شراحیل شیبانی معروف به الحوفزان . از شجعان و بزرگان بنوذهل بن شیبان است و در بسیاری از جنگهای عرب چون : ذی طلوع والغبیط و مخطط و جدود والزّویرین و زرود الأوّل جنگها کرده و گاهی غالب و زمانی مغلوب بوده ا...