کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرغب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زرغب
/zarqab/
معنی
= ساغری
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زرغب
لغتنامه دهخدا
زرغب . [ زَ غ َ ] (ع اِ) کیمخت . (مهذب الاسماء) (تغلیسی ) (منتهی الارب ). بمعنی کیمخت که نوعی از چرم است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). کیمخت و پوست ساغری اسب و خر. (ناظم الاطباء). پوست خر یا گاو. (از اقرب الموارد).
-
زرغب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zarqab = ساغری
-
جستوجو در متن
-
کیمخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kimoxt پوست اسب یا الاغ که آن را دباغت کرده باشند؛ ساغری؛ زرغب؛ پوست بدن حیوان: ◻︎ کیمخت نافه را که حقیر است و شوخگن / قیمت بدان کنند که پرمشک اذفر است (سعدی۲: ۶۸۶).
-
کیمخت
لغتنامه دهخدا
کیمخت . [ م ُ ] (اِ) نوعی از پوست که به دباغت خاص پیرایند. فارسی است . (از منتهی الارب ). پوست کفل و ساغری اسب و خر است که به نوعی خاص دباغت کنند، و بعضی گویند کیمخت دانه هایی است که در آن پوست می باشد. (برهان ). چرمی است که از ساغری اسب و خر گیرند و...