کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرشک پلو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زرشک پلو
معنی
( ~. پُ لُ) (اِمر.) نوعی پلو که در آن گوشت (معمولاً مرغ ) زرشک و زعفران می ریزند.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زرشک پلو
فرهنگ فارسی معین
( ~. پُ لُ) (اِمر.) نوعی پلو که در آن گوشت (معمولاً مرغ ) زرشک و زعفران می ریزند.
-
واژههای مشابه
-
آب زرشک
لغتنامه دهخدا
آب زرشک . [ ب ِ زِ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آبی که از تر نهادن و خیسانیدن زرشک حاصل کنند.
-
دره زرشک
لغتنامه دهخدا
دره زرشک . [ دَرْ رَ زِ رِ ] (اِخ )دهی است از دهستان پیشکوه بخش نیر شهرستان یزد واقعدر 24هزارگزی شمال باختری نیر و 17هزارگزی راه فرعی نیر به ابرقو، با 507 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
زرشک خان
لغتنامه دهخدا
زرشک خان . [ زِ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلیائی است که در بخش اسدآباد شهرستان همدان واقع است و 418 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
باغ زرشک
لغتنامه دهخدا
باغ زرشک . [ غ ِ زَ رِ ] (اِخ ) باغی بوده است باصفهان واقع در حوالی کلیسای ارامنه . شاه عباس بزرگ دستورداد در پشت آن در زمینی که بجهت کلیسا قرار داده بود برای ارامنه کلیسایی عالی طرح نمایند. (شعبان 1023هَ . ق .)، رجوع بزندگانی شاه عباس ج 3 ص 215 شود.
-
آب زرشک
لهجه و گویش تهرانی
عصاره زرشک
-
جستوجو در متن
-
پلوها
لهجه و گویش تهرانی
سبزی پلو ماهی، مرصع پلو، عدس پلو، باقالی پلو، زرشک پلو مرغ، تهچین، بریونی، قیمه پلو، آبگوشت، چلو گوشت، عدسی
-
مُرَصَع پلو
لهجه و گویش تهرانی
پلوی دارای مغزپسته،بادام،زرشک،...
-
پلو
لغتنامه دهخدا
پلو. [ پ ُ ل َ / لُو ] (اِ) طعامی است که از برنج کنند و در آن گوشت و کشمش و خرما و مانند آن با ادویه کنند و آن را اقسام است . اگر با یکی از حبوبات مانند عدس و باقلی و لوبیا وماش پخته شده باشد با اضافه ٔ آن کلمه عدس پلو و باقلی پلو و لوبیاپلو و ماش پل...
-
کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: kašītan] ke(a)šidan ۱. حمل کردن.۲. چیزی یا کسی را با فشار و زور به طرفی بردن: ◻︎ طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف / گر بکشم زهی طرب ور بکُشد زهی شرف (حافظ: ۵۹۶).۳. خارج کردن غذا از دیگ یا دیس و گذاشتن آن در بشقاب: برایم زرشک پلو...