کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرزور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زرزور
/zorzur/
معنی
زُرزُر؛ پرندۀ کوچک سیاهرنگ دارای خالهای سفید؛ سار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زرزور
لغتنامه دهخدا
زرزور. [ زُ ] (ع اِ) هودج تنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || مرغی است . ج ، زرازیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرغی است از نوع عصفور.(از اقرب الموارد). بمعنی معمولی آن سارک هنگامی که مسئله از مرغی ب...
-
زرزور
دیکشنری عربی به فارسی
سار
-
زرزور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: زرازیر و زرازر] (زیستشناسی) [قدیمی] zorzur زُرزُر؛ پرندۀ کوچک سیاهرنگ دارای خالهای سفید؛ سار.
-
واژههای همآوا
-
ظرظور
لغتنامه دهخدا
ظرظور. [ ظُ ] (ع اِ) سنگ یا سنگ گرد تیزاطراف . ظِرّ. اظرور. ظُرر. ظررة.
-
جستوجو در متن
-
سار
دیکشنری فارسی به عربی
جمل , زرزور
-
زرزال
لغتنامه دهخدا
زرزال . [ زُ ] (ع اِ)زرزول . زرزور. نوعی از گنجشک مهاجر. (از دزی ج 1 ص 585). رجوع به زرزور شود.
-
زرزرة
لغتنامه دهخدا
زرزرة. [ زَ زَ رَ ] (ع مص ) ثابت گردیدن در جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بانگ کردن زرزور. (از اقرب الموارد). و رجوع به زرزور شود. || دوام کردن کسی بر خوردن زرزور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زرازیر
لغتنامه دهخدا
زرازیر. [ زَ ] (ع اِ) ج ِ زرزور. (از اقرب الموارد) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)(منتهی الارب ): شوکران مردم را هلاک می کند و سار را که بتازی زرازیر گویند زیان ندارد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به زرزور شود.
-
سقرچین
لغتنامه دهخدا
سقرچین . [ س َ ق َ ] (ترکی ، اِ) اسم ترکی زرزور است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ).
-
زرزل
لغتنامه دهخدا
زرزل . [ زُ زَ ] (ع اِ) ج ، زرازل . زرزور. بمعنی باستراک . (از دزی ج 1 ص 586).
-
زرزول
لغتنامه دهخدا
زرزول . [ ] (ع اِ) بجای زرزور. سارک . (از دزی ج 1 ص 586).
-
زرزر
لغتنامه دهخدا
زرزر. [ زُ زُ ] (ع اِ) نوعی از مرغان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یک نوع مرغی و سار. (ناظم الاطباء). نوعی از گنجشک . ج ، زَرازِر، زَرازیر. (از اقرب الموارد). زرزور. (فرهنگ فارسی معین ). زرازر. زرزور. باسترک دجاج بری . (از دزی ج 1 ص 585).
-
ابوالفضیل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضیل . [ اَ بُل ْ ف ُ ض َ ] (ع اِ مرکب ) نوعی از قواطع طیور چندِ گنجشکی . زرزور. ملوکی . صفراغون . عصفورالشوک . عصفورالسیاح . طرغلودیس . طروغلودقس .