کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرد پَرَک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کوه زرد
لغتنامه دهخدا
کوه زرد. [زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان عقیلی که در بخش عقیلی شهرستان شوشتر واقع است . 400 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
macula lutea, macula 2, macula lutea retinae, yellow spot, limbus luteus, macula flava, punctum luteum, Soemmering's spot, Soemmering's foramen
لکۀ زرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] فرورفتگی نامنظم مایلبه زردی در روی شبکیه، در خارج از صفحۀ بینایی و اندکی پایینتر از آن
-
yellow atrophy, massive hepatic necrosis
کاهیدگی زرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] بافتمردگی گسترده در کبد که در نتیجۀ آن بافت کبد نرم میشود و به رنگهای سبز یا زرد درمیآید
-
yellow mould/ yellow mold
کپک زرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] بیماری قارچی ناشی از آسپرگیلوس فلاووس (Aspergillus flavus) و آ. پارازیتیکوس (A.parasiticus) که به قسمتهای مختلف گیاهچه و میوه آسیب میرساند
-
شله زرد
لغتنامه دهخدا
شله زرد. [ ش ُل ْ ل َ / ل ِ زَ ] (اِ مرکب ) آشی ازبرنج ، شکر، زعفران و روغن . (یادداشت مؤلف ). نوعی غذا. طرز تهیه ٔ آن چنین است : (مواد لازم : برنج مثلاً یک کیلو، روغن 250 گرم ، شکر یک کیلو، مغز بادام 200 گرم ، زعفران 5 گرم و گلاب ). برنج را در آب ج...
-
صمغ زرد
لغتنامه دهخدا
صمغ زرد. [ ص َ غ ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صمغ عربی شود.
-
صحیفه ٔ زرد
لغتنامه دهخدا
صحیفه ٔ زرد. [ ص َ ف َ / ف ِ ی ِ زَ ] (اِخ ) گویند کتابی بود علی علیه السلام را و حوادث عالم تا روز قیامت در آن نوشته بود و آن کتاب بمحمدبن حنفیه و از او به ابی هاشم فرزند وی رسید و او چون بحمیمه نزد محمدبن علی بن عبداﷲبن عباس رسید، آن صحیفه بوی تسلی...
-
صبر زرد
لغتنامه دهخدا
صبر زرد. [ ص َ رِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صَبِر شود.
-
آفتاب زرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آفتابزردی› 'āftābzard ۱. [مجاز] نهایت پیری؛ نزدیکی زمان مرگ: ◻︎ افتاد بر آفتاب گردم / نزدیک شد آفتابزردم (نظامی۳: ۴۴۸).۲. [قدیمی] هنگام غروب آفتاب؛ نزدیک غروب که آفتاب رنگپریده بهنظر آید؛ ایوار.
-
corpus luteum, yellow body of ovary, yellow body
جسم زرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] تودۀ زردی که پس از پاره شدن انبانک تخمدان و آزاد شدن تخمک ایجاد میشود
-
آفتاب زرد
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِمر.) 1 - نزدیک غروب . 2 - پایان عمر، نزدیک مرگ .
-
زرد ملیجه
فرهنگ فارسی معین
(زَ دِ مَ جِ) (اِ.) نوعی قطعة موسیقی ضربی متداول در گیلان .
-
شله زرد
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ) (اِمر.) نوعی غذای ایرانی به صورت شله ای که با برنج ، شکر، گلاب و زعفران تهیه می شود و آن را با خلال پسته و بادام و دارچین تزیین می کنند.
-
آب زرد
لغتنامه دهخدا
آب زرد. [ ب ِ زَ ] (اِخ ) نام یکی از آبراهه های رود جراحی ، و آن را آب زلال هم میخوانند.
-
آفتاب زرد
لغتنامه دهخدا
آفتاب زرد. [ زَ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) نزدیک غروب که رنگ آفتاب پریده نماید. اصیل . پس از نماز دیگر. پسین ِ دور.ایوار : و پیش سلطان شد، آفتاب زرد. (چهارمقاله ). جمله کارها فروگذاشت و فرخی را برنشاند و روی بامیر نهاد و آفتاب زرد پیش امیر آمد. (چهارمقاله...