کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زردفام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زردفام
/zardfām/
معنی
زردرنگ؛ هرچیزی که رنگش زرد باشد: ◻︎ چو خورشید خنجر کشید از نیام / پدید آمد آن مِطرَف زردفام (فردوسی: ۸/۵۹).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اصفر، زردرنگ، زردگون، زرینفام، طلایی
دیکشنری
yellowish
-
جستوجوی دقیق
-
زردفام
واژگان مترادف و متضاد
اصفر، زردرنگ، زردگون، زرینفام، طلایی
-
زردفام
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) آن چه به رنگ زرد باشد، زردرنگ .
-
زردفام
لغتنامه دهخدا
زردفام . [ زَ ] (ص مرکب ) زردرنگ . (ناظم الاطباء) : چو خورشید خنجر کشید از نیام پدید آمد آن مطرف زردفام . فردوسی .زردی در آفتاب بقای حسود شاه از سیر تیره سر قلم زردفام تست . سوزنی .- زردفام گشتن ؛ به رنگ زرد درآمدن . زردرخ گشتن بر اثر بیماری و ناتوا...
-
زردفام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zardfām زردرنگ؛ هرچیزی که رنگش زرد باشد: ◻︎ چو خورشید خنجر کشید از نیام / پدید آمد آن مِطرَف زردفام (فردوسی: ۸/۵۹).
-
زردفام
دیکشنری فارسی به عربی
مصفر
-
واژههای مشابه
-
افعی زردفام
لغتنامه دهخدا
افعی زردفام . [ اَ ی ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از قلم واسطی است . (آنندراج ) (برهان ). || زبانه ٔ آتش . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
زردگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zardgun زردرنگ؛ زردفام.
-
مصفر
دیکشنری عربی به فارسی
زردفام , مايل بزردي
-
yellowish
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زرد، زردفام، مایل بزردی
-
زردک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ زرد] zardak ۱. (زیستشناسی) = هویج۲. [قدیمی] زردرنگ؛ زردفام.
-
روفوس
لغتنامه دهخدا
روفوس . (اِ) روفُس . در لسان قدیم روم به معنی زردفام بوده است و خانواده ای چند از خانواده های قدیم آن سرزمین بدین نام ملقب بوده اند. (فوستل دوکولانژ). و رجوع به روفس شود.
-
زر
واژگان مترادف و متضاد
۱. ذهب، طلا، عسجد ۲. پول، دینار ۳. تمول، ثروت ۴. پیر، سالمند، فرتوت، کهنسال ۵. زرد، زردفام ≠ فضه، نقره ۶. برنا، جوان
-
زردرنگ
لغتنامه دهخدا
زردرنگ . [ زَ رَ ] (ص مرکب ) زرد و مایل به زردی . (ناظم الاطباء). آنچه به رنگ زرد باشد. زردفام . (فرهنگ فارسی معین ). || خجل . شرمنده . (ناظم الاطباء). رجوع به زرد و دیگر ترکیبهای آن شود.