کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زردبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زردبة
لغتنامه دهخدا
زردبة. [ زَ دَ ب َ ] (ع اِ) عمل خفه کردن . (ناظم الاطباء).قال ابوبکر و یقال : زردمه و زردبه ؛ اذا عصر حلقه . قال : و کان ابوحاتم یقول : الزردمة بالفارسیة «الدمه »؛ای اخذ بنفسه و حکی عنه فی موضع الاخرانه . قال : اصله «زیردمه »؛ ای تحت النفس . (المعرب ...
-
زردبة
لغتنامه دهخدا
زردبة. [ زَ دَ ب َ ] (ع مص ) خفه کردن کسی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در زرداب افکندن : زردبه ُ قیل رماه فی الزرداب و قیل دحرجه .(التاج از ذیل اقرب الموارد). رجوع به زرداب شود.
-
جستوجو در متن
-
زردمة
لغتنامه دهخدا
زردمة. [ زَ دَ م َ ] (ع مص ) خبه کردن کسی را یا فشردن گلوی وی را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به گلو فروبردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ازآنندراج ) (از ناظم الاطباء). بلعیدن طعام را. (از اقرب الموارد). رجوع به ز...
-
زرداب
لغتنامه دهخدا
زرداب . [ زَ ] (اِ مرکب ) نام خلطی است که به عربی صفرا گویند.(برهان ) (آنندراج ). آب زردرنگ و خلط و صفرا. (ناظم الاطباء). (از: زرد + آب ، آب زردرنگ ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). مایعی لزج ، کشدار، قلیایی ، تلخ ، مهوع و زردرنگ (علت وجه تسمیه ) که بوسیله...