کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرخرید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زرخرید
/zarxarid/
معنی
۱. خریدهشده به زر؛ آنچه با پول خریده شده.
۲. (اسم، صفت مفعولی) غلام یا کنیز خریدهشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. برده، بنده، عبد
۲. غلام، کنیز
دیکشنری
bondman, bondwoman, slave, thrall
-
جستوجوی دقیق
-
زرخرید
واژگان مترادف و متضاد
۱. برده، بنده، عبد ۲. غلام، کنیز
-
زرخرید
فرهنگ فارسی معین
(زَ. خَ) (ص مف .) غلام و کنیزی که خریده شود.
-
زرخرید
لغتنامه دهخدا
زرخرید. [ زَ خ َ ] (ن مف مرکب ) غلام و کنیزک که خریده شده باشد. (آنندراج ). هر چیز که شخص خریده باشد مانند غلام و داده . (ناظم الاطباء). درم خرید. درم خریده . مملوک . عبد. بنده . غلام زرخرید. بنده ٔزرخرید. کنیز زرخرید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
زرخرید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) zarxarid ۱. خریدهشده به زر؛ آنچه با پول خریده شده.۲. (اسم، صفت مفعولی) غلام یا کنیز خریدهشده.
-
زرخرید
دیکشنری فارسی به عربی
عبد
-
زرخرید
لهجه و گویش تهرانی
برده
-
جستوجو در متن
-
مملوک
واژگان مترادف و متضاد
برده، بنده، زرخرید، عبد، غلام ≠ ارباب، مالک
-
برده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) barde ۱. بندۀ زرخرید؛ غلام.۲. کنیز.
-
رقیقه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: رقیقَة؛ مؤنثِ رقیق] raqiqe ۱. = رقیق۲. [قدیمی] کنیز؛ کنیز زرخرید.
-
عتاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'etāq آزاد شدن بنده؛ خارج شدن بندۀ زرخرید از قید بندگی.
-
عبد
واژگان مترادف و متضاد
برده، بنده، زرخرید، عبید، غلام، نسمه، نوکر ≠ آزاد، حر
-
عتاق
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (مص ل .) آزاد شدن بنده و زرخرید از قید بندگی .
-
عبد
دیکشنری عربی به فارسی
غلا م , بنده , برده , زرخريد , اسير , غلا مي کردن , سخت کار کردن
-
کنیز
واژگان مترادف و متضاد
۱. برده، زرخرید ۲. پرستار، خادمه، خدمتکار، کلفت ۳. دختر، دوشیزه ۴. زن