کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زربی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عین زربة
لغتنامه دهخدا
عین زربة. [ ع َ ن ِ زِ ب َ ] (اِخ ) عین زربی . رجوع به عین زربی شود.
-
ابوعبیدة
لغتنامه دهخدا
ابوعبیدة. [ اَع ُ ب َ دَ ] (اِخ ) سعیدبن زربی . از روات حدیث است .
-
ثاقراطس
لغتنامه دهخدا
ثاقراطس . [ ] (اِخ ) العین زربی . از اطباء زمان فترت بین ابقراط و جالینوس است .
-
ابویحیی
لغتنامه دهخدا
ابویحیی . [ اَ بو ی َ یا ](اِخ ) زربی . محدث است و از انس بن مالک روایت کند.
-
ابونصر
لغتنامه دهخدا
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ )ابن عین زربی عدنان بن نصر. رجوع به عدنان ... شود.
-
ابونصر
لغتنامه دهخدا
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) عدنان بن نصربن عین زربی طبیب . رجوع به عدنان ... شود.
-
ابومعتمر
لغتنامه دهخدا
ابومعتمر. [ اَ م ُ ت َ م ِ ] (اِخ ) عماربن زربی بصری . محدث است و از معتمربن سلیمان روایت کند.
-
حمزه
لغتنامه دهخدا
حمزه . [ ح َ زَ ] (اِخ ) ابن علی ، مکنی به ابویعلی . رجوع به ابن عین زربی ، در این لغت نامه شود.
-
عمار بصری
لغتنامه دهخدا
عمار بصری . [ ع َم ْ ما رِ ب َ ] (اِخ ) ابن زربی بصری ، مکنی به ابومعتمر. محدث بود و از معتمربن سلیمان روایت میکرد. رجوع به ابومعتمر (عماربن ...) شود.
-
عمار
لغتنامه دهخدا
عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن زربی بصری ، مکنی به ابومعتمر. محدث بود و از معتمربن سلیمان روایت میکرد. رجوع به ابومعتمر (عماربن ...) شود.
-
زرابی
لغتنامه دهخدا
زرابی . [ زَ بی ی ] (ع اِ) بالشچه ها و گستردنی ها وهرچه که گسترده و تکیه بر آن کرده شود واحد آن زِربی (زُربی ) است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و فی اللسان : «الواحد من کل ذلک زَربِیّة» و منه فی القرآن : «و زرابی مبثوثة». (قرآن 16/8...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن علی عین زربی منسوب به عین زربة، سرحد قرب مصیصة. شاعر است . او راست :و حقکم لازرتکم فی دجنةمن اللیل تخفینی کأنّی سارق و لازرت الاّ و السیوف شواهرعلی و اطراف الرّماح لواحق .رجوع به فوات الوفیات ج 1 ص 16 شود.
-
ابن جمیع
لغتنامه دهخدا
ابن جمیع. [ اِ ن ُ ج َ ] (اِخ ) موفق ابوالعشائر هبةاﷲبن زین الدین ، ملقب به شمس الریاسه ٔ اسرائیلی . از اطبای مصر بزمان سلطان صلاح الدین ایوبی . مولد او بفسطاط. استاد او در طب ابن عین زربی بوده و ابن جمیع نزد سلطان تقربی بسزا داشته و به تتبع لغت عرب ...
-
ذیاسقوریذوس
لغتنامه دهخدا
ذیاسقوریذوس . (اِخ ) ملقب به پدانیوس طبیب یونانی مائة اول مسیحی . مولد او ظاهراً عین زربه ٔ قیلیقیه بوده است او سیاحت بسیارکرده و شاید طبیب سپاهیان بوده است و بیشتر توجه به نباتات داشته . از او کتابی بزرگ در مواد طبی در دست است که در عهد امپراطوری نر...