کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زربی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زربی
لغتنامه دهخدا
زربی . [ ] (اِخ ) رجوع به ابویحیی زربی شود.
-
زربی
لغتنامه دهخدا
زربی . [ زِ / زَ بی ی ] (ع اِ) بالشچه و گستردنی و هرچه که گسترده و تکیه بر آن کرده شود. ج ، زرابی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زرابی شود.
-
واژههای مشابه
-
عین زربی
لغتنامه دهخدا
عین زربی . [ ع َ ن ِ زَ ] (ص نسبی ) منسوب است به عین زربة که بلده ای است از بلاد الجزیرة، وابوالقاسم حسنون بن محمدبن فرح بن عبداﷲ عین زربی محدث منسوب بدانجا باشد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
عین زربی
لغتنامه دهخدا
عین زربی . [ ع َ ن ِ زَ با ] (اِخ ) شهری است در ثغر روم از نواحی مصیصة. گویند تجدید بنا و آبادی این شهر در حدود سال 190 هَ . ق . به دست ابوسلیمان ترکی خادم بوده است ، که از جانب رشید والی ثغور بود. سپس رومیان بر آن دست یافتند و آن را ویران کردند. آنگ...
-
قصر زربی
لغتنامه دهخدا
قصر زربی . [ ق َ رِ زَ ] (اِخ ) در بصره در محله ٔ مربد واقع است ، و به مسلم بن عمروبن حصین بن ابی قتیبةبن مسلم تعلق دارد. مسکین دارمی در اشعار خود از آن یاد کرده است . (معجم البلدان ).
-
ابن عین زربی
لغتنامه دهخدا
ابن عین زربی . [ اِ ن ُ ع َ ن ِ زَ ] (اِخ ) موفق الدین ابونصر عدنان بن نصر، از مردم عین زربی در نواحی شام . پس از فراگرفتن علم طب و فلسفه و نجوم در بغداد بدعوت یکی از وزرای مصر که مهارت او را در نجوم شنیده بود بدان کشور رفت و تا آخر عمر نزد خلیفه و و...
-
واژههای همآوا
-
ظربی
لغتنامه دهخدا
ظربی . [ ظِ با ] (ع اِ) اسم جمع ظربان .
-
ضربی
فرهنگ فارسی معین
(ضَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - آواز یا آهنگی که وزن مرتب داشته باشد. 2 - نوعی طاق یا سقف محدب .
-
ذربی
لغتنامه دهخدا
ذربی . [ ذَ رَ با / ذَ رَ بی ی ] (ع اِ) سختی و بلا.
-
ضربی
لغتنامه دهخدا
ضربی . [ ض َ ] (ص نسبی ) منسوب به ضرب .- طاق ِ ضربی ؛ قسمی طاق که زنند از آجرهای به پهنا بهم پیوسته یعنی قطر طاق قطر اقصر آجر است .- آلت ضربی ؛ در آلات موسیقی ، چون دف و دهل و دورویه و امثال آن .|| جلد ضربی ،جلد چرمی ضربی ؛ که منقوش باشد.
-
ضربی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ضرب) [عربی. فارسی] zarbi ۱. ویژگی نوعی طاق یا سقف محدب که با آجر ساخته میشود.۲. (موسیقی) ویژگی اثر موسیقایی موزون.
-
ضربی
لهجه و گویش تهرانی
طاق بدون تیر قوسدار آجری