کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زربخش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زربخش
لغتنامه دهخدا
زربخش . [ زَ ب َ ] (نف مرکب ) زربخشنده . بخشنده ٔ زر. که زر عطا کند : دستش به ابر نیسان ماند گه عطاگر باشد ابر نیسان زربخش و درنثار.سوزنی .
-
جستوجو در متن
-
زربار
فرهنگ نامها
(تلفظ: zar bār) آن که زر بارد ، زربخش ، آن که زر از دستش بارد و زر بخشد .
-
درنثار
لغتنامه دهخدا
درنثار. [ دُ ن ِ ] (ص مرکب ) نثار کننده ٔ در. درپاش . درافشان : خاطری درنثار چون دریافکرتی تیزمایه چون آذر. سنائی .دستش به ابر نیسان ماند گه سخاگر باشد ابر نیسان زربخش و درنثار.سوزنی .
-
زربار
لغتنامه دهخدا
زربار. [ زَ ](نف مرکب ) که زر بارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زربخش . که زر از دستش بارد. که زر بخشد : نشانی از کف زربار او دهد به خزان چو برگ ریز شود بر زمین شجر ز هوا.سوزنی (یادداشت ایضاً).
-
جان انجام
لغتنامه دهخدا
جان انجام . [ اَ ] (نف مرکب ) جان بآخر رساننده . خاتمه دهنده ٔ جان . جان پایان دهنده . کُشنده : بروز بزم بود آفتاب گوهرباربروز رزم بود اژدهای جان انجام . عمعق .چون ز بازو سیف جان انجام را بالا کندپیش او صد خصم باشد همچو سیف ذوالیزن . سوزنی .نه شکنجی ...
-
ابرو
لغتنامه دهخدا
ابرو. [ اَ ] (اِ) مجموع موی روئیده بر ظاهر استخوان قوسی شکل بالای کاسه ٔ چشم به زیر پیشانی . حاجب . برو : کز موی سرت عزیزتر باشدهرچند فروتر است از او ابرو. ناصرخسرو.رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو....
-
بخش
لغتنامه دهخدا
بخش . [ ب َ ] (اِ) حصه و بهره . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). بهره و حصه و قسمت و نصیب . (ناظم الاطباء). حصه ٔ مردم و قسمت . برخ . بهر. بهره . (از شرفنامه ٔ منیری ). حصه و نصیب . (غیاث اللغات ). سهم . قسم . قسمت . رسد. جزء. پاره . بعض . قطعه ....