کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرافشان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زرافشان
/zar[']afšān/
معنی
۱. ویژگی آنچه با طلا اندود شده: کاغذ زرافشان.
۲. [قدیمی] بافته شده با تارهای زر؛ زربافت.
۳. [قدیمی] دارای نقشهایی از طلا.
۴. (صفت فاعلی) [قدیمی] کسی که سیم و زر نثار میکند؛ زرافشاننده.
۵. [قدیمی] زرافشانی و نثار کردن سیموزر: ◻︎ سران عرب را زرافشان او / سرآورد بر خطّ فرمان او (نظامی۵: ۸۷۶).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زرافشان
فرهنگ نامها
(تلفظ: zar afšān) ذرات زر پاشیده شده ، با ذرات طلا اندود شده ؛ (در قدیم) زربافت ، نثار کننده زر و سکهی طلا .
-
زرافشان
فرهنگ فارسی معین
(زَ. اَ) 1 - (ص مف .) چیزی که ریزة زر یا گردِ زر بر آن افشانده باشند. 2 - (اِمص .) شاباش ، نثار کردن زر و سیم .
-
زرافشان
لغتنامه دهخدا
زرافشان . [ زَ اَ ] (اِخ ) نام دیگر رود سغد است که قسمت اعظم ایالت سمرقند را سیراب می کند و آن را در سمرقند کوهک نیز نامند. رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 132و رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 132، یسنا ص 41، یشتها ج 1 ص 227 و تاریخ ایران باستان ...
-
زرافشان
لغتنامه دهخدا
زرافشان . [ زَ اَ ] (اِخ ) یکی از چهار ناحیه ای که ایالت سغدیان قدیم را تشکیل میدهد و عبارتند از فرغانه ، سمرقند و بخارا و همین ناحیه رجوع به کتاب احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 113 و 132 شود.
-
زرافشان
لغتنامه دهخدا
زرافشان . [ زَ اَ / زَ رَ ] (نف مرکب ) نثارکننده ٔ زر.افشاننده ٔ زر. پخش کننده ٔ طلا و سکه ٔ زر : چو بر گاه باشد زرافشان بودچو در جنگ باشد سرافشان بود. فردوسی .این همی گفت فرخی را دوش زر بداده ست شاه زرافشان .فرخی .روز کوشش سر پیکانش بود دیده شکاف رو...
-
زرافشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹زرفشان› zar[']afšān ۱. ویژگی آنچه با طلا اندود شده: کاغذ زرافشان.۲. [قدیمی] بافته شده با تارهای زر؛ زربافت.۳. [قدیمی] دارای نقشهایی از طلا.۴. (صفت فاعلی) [قدیمی] کسی که سیم و زر نثار میکند؛ زرافشاننده.۵. [قدیمی] زرافشانی و نثار کرد...
-
واژههای مشابه
-
دریای زرافشان
لغتنامه دهخدا
دریای زرافشان . [ دَرْ ی ِ زَ اَ ] (اِخ ) دریاچه ای است متصل به سمرقند. (آنندراج ). و رجوع به زرافشان در ردیف خود شود.
-
زرافشان فرمودن
لغتنامه دهخدا
زرافشان فرمودن . [ زَ اَ ف َ دَ ] (مص مرکب ) زرافشان کردن : و به جمله ٔ ولایات آذین بستند و یک ماه اهل طبرستان از عشرت و تماشا... به هیچ چیز نپرداختند و زرافشان و شکرریزان از حد گرگان تا به ساری قدم به قدم می فرمودند چون مهد به ساری رسید... (تاریخ طب...
-
زرافشان کردن
لغتنامه دهخدا
زرافشان کردن . [ زَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زرافشان فرمودن . نثار کردن زر میان مردم . پاشیدن سکه های زرین میان مردم . بخشیدن زر بمردم شادی را، چنانکه در عروسی های بزرگان کنند : از اول دهلیز و آستانه تا به موضع منزل عروس بر مهد زرافشان می کردند. (تاریخ...
-
زرافشان کوس
لغتنامه دهخدا
زرافشان کوس . [ زَ اَ ] (اِ مرکب )کنایه از آفتاب . (آنندراج ). رجوع به زرافشان شود.
-
جستوجو در متن
-
زرفشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] zarfešān = زرافشان
-
قاتی کورکان
لغتنامه دهخدا
قاتی کورکان . (اِخ ) قصبه ای است در ساحل چپ رودخانه ٔ زرافشان در بخش زرافشان ایالت ترکستان . این قصبه در 160هزارگزی جنوب غربی سمرقند واقع است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
نثار
واژگان مترادف و متضاد
۱. افشان، افشاندن، پاشیدن ۲. اهدا، تقدیم، هدیه ۳. برخی، فدا، قربان ۴. زرافشان، شاباش