کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زراف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زراف
/zarāf/
معنی
= زرافه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زراف
لغتنامه دهخدا
زراف . [ زَ ] (از ع ، اِ) جانوری است که آن را زرافه و شترگاوپلنگ خوانند چه گویند سر و گردن او مانند شتر، دست و پای او همچون دست و پای گاو و بدن او به پلنگ می ماند. (برهان ). حیوانی که آن را اشترگاوپلنگ گویند... در نفایس الفنون مسطور است که او را دو ش...
-
زراف
لغتنامه دهخدا
زراف . [ زَرْ را ] (ع اِ) زرافه . (ناظم الاطباء). || (ص ) سریع. (اقرب الموارد).
-
زراف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: زرافَة] (زیستشناسی) [قدیمی] zarāf = زرافه
-
واژههای همآوا
-
ظراف
لغتنامه دهخدا
ظراف . [ ظَرْ را ](ع ص ) شخصی که به درجه ٔ کمال زیرک و خوش طبع باشد.
-
ظراف
لغتنامه دهخدا
ظراف . [ ظِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ظریف .
-
ظراف
لغتنامه دهخدا
ظراف . [ ظُ ] (ع ص ) زیرک . دانا. ج ، ظُرفاء.
-
ظراف
لغتنامه دهخدا
ظراف . [ ظُرْ را ] (ع ص ) زیرک . ج ، ظُرافون .
-
ظراف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] zorāf ظریف؛ زیرک؛ دانا.
-
جستوجو در متن
-
زرافه
فرهنگ فارسی معین
(زَ فِ) [ ع . ] (اِ.) = زراف : حیوانی است پستان دار و نشخوارکننده و بزرگ جثه به اندازة شتر، گردن دراز و دست های بلند و پاهای کوتاه دارد. در فارسی اشترگاوپلنگ و شترگاوپلنگ هم گفته می شود.
-
منسوج باف
لغتنامه دهخدا
منسوج باف . [ م َ ] (نف مرکب ) بافنده . نساج . پارچه باف : چه خوش گفت شاگرد منسوج باف چو عنقا برآورد و پیل و زراف . سعدی (بوستان ).رجوع به منسوج شود. || زری باف . (ناظم الاطباء).
-
زرافة
لغتنامه دهخدا
زرافة. [ زَ ف َ / زُ ف َ ] (ع اِ) اشترگاوپلنگ . (دهار). جانوری است که بفارسی آن را اشترگاوپلنگ گویند چه در آن شباهتی با اشتر و گاو و پلنگ هست ... (از منتهی الارب ). حیوانی است با پاهای کوتاه و دستهای بلند، سر او مانند سر اشتر و شاخش مانند شاخ گاو و پ...
-
زرافه
لغتنامه دهخدا
زرافه . [ زَ ف َ / زَرْ را ف َ / ف ِ ] (از ع ، اِ) صاحب قاموس آنرا به چهار وزن یاد کند از عربی زرافه ... و از این زبان وارد فرانسوی و انگلیسی و آلمانی شده . نوعی از پستانداران نشخوارکننده ٔ آفریقا با قدی بسیار بلند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). پستانداری...
-
باف
لغتنامه دهخدا
باف . (نف مرخم ) مخفف بافنده که نعت فاعلی است از مصدر بافتن بهمه معانی ، و این صورت مخفف در صفات فاعلی مرکب بیشتر متداول است ، همچون : ابریشم باف . توری باف . جاجیم باف . جوراب باف . جوال باف . که صورت مخفف آن ابریشم بافنده و... است . در کلمات مرکب ذ...