کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زراعت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زراعت
/zerā'at/
معنی
حرفۀ زارع؛ کشتکاری؛ کشاورزی؛ کشتوزرع.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. حراثت، حرث، زرع، فلاحت، کاشت، کشاورزی، کشت
۲. زراعت، مزرعه
برابر فارسی
کشاورز
فعل
بن گذشته: زراعت کرد
بن حال: زراعت کن
دیکشنری
agriculture, agronomy, farming
-
جستوجوی دقیق
-
زراعت
واژگان مترادف و متضاد
۱. حراثت، حرث، زرع، فلاحت، کاشت، کشاورزی، کشت ۲. زراعت، مزرعه
-
زراعت
فرهنگ واژههای سره
کشاورز
-
زراعت
فرهنگ فارسی معین
(زِ عَ) [ ع . زراعة ] (اِمص .) کشاورزی .
-
زراعت
لغتنامه دهخدا
زراعت . [ زِ ع َ ](ع اِمص ) زراعة. کشتکاری و کشت و کشاورزی و فلاحت . (ناظم الاطباء). برزگری . اکاری . مؤاکره . زرع . کشت . کشتکاری . حرث . کشاورزی . فلاحت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). کشاورزی و کشت و زرع . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) کشتزار. (ناظم ...
-
زراعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: زراعة] (کشاورزی) zerā'at حرفۀ زارع؛ کشتکاری؛ کشاورزی؛ کشتوزرع.
-
زراعت
دیکشنری فارسی به عربی
زراعة
-
واژههای مشابه
-
زراعت کردن
لغتنامه دهخدا
زراعت کردن . [ زِ / زِ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کاشتن و کشت کردن . (ناظم الاطباء) : از قنات جامه آب معنی تر بسته شدسرزمین شعر راتا ما زراعت کرده ایم . محسن تأثیر (از آنندراج ).گر خدا را از برای رزق طاعت می کنی خانه می سازی و بر بامش زراعت می کنی . نا...
-
قابل زراعت
لغتنامه دهخدا
قابل زراعت . [ ب ِ ل ِ زِ ع َ ] (ص مرکب ) قابل کشت . کشتنی .
-
زراعت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حتي
-
زراعت کردن (در)
دیکشنری فارسی به عربی
ازرع
-
کاشتن زراعت کردن در
دیکشنری فارسی به عربی
مزرعة
-
واژههای همآوا
-
ضراعت
فرهنگ فارسی معین
(ضَ عَ) [ ع . ضراعة ] (اِمص .) 1 - خواری . 2 - زاری .
-
ذراءة
لغتنامه دهخدا
ذراءة. [ ذُ ءَ ] (ع اِ) سپیدی که پدید آید در سر. (مهذب الاسماء).