کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زرار
مترادف و متضاد
تردست، چالاک، زبل، زیرک ≠ چلمن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زرار
فرهنگ نامها
(تلفظ: zo(a)rār) تیزفهم ، سبک روح ؛ (در اعلام) (زَرار) پدر بابک و نیای اردشیر بابکان است .
-
زرار
واژگان مترادف و متضاد
تردست، چالاک، زبل، زیرک ≠ چلمن
-
زرار
لغتنامه دهخدا
زرار. [ ] (اِخ ) به روایت طبری ، او پدر بابک و بابک پدر اردشیر بابکان بود. رجوع به سبک شناسی بهار شود.
-
زرار
لغتنامه دهخدا
زرار. [ زُ ] (ع ص ) تیزفهم . سبکروح . (ناظم الاطباء): زُرّار؛ الذکی الخفیف . (اقرب الموارد). رجوع به زرازر شود.
-
واژههای همآوا
-
ظرار
لغتنامه دهخدا
ظرار. [ ظِ / ظِرْ را ] (ع اِ) ج ِ ظِر.
-
ضرار
فرهنگ فارسی معین
(ض ) [ ع . ] (مص م .) زیان رسانیدن .
-
ذرار
لغتنامه دهخدا
ذرار. [ ذِ ] (ع اِ) دانه های متفرقه .
-
ذرار
لغتنامه دهخدا
ذرار. [ ذِ ] (ع مص ) بدخو گردیدن ناقة. || خشم . || اعراض .
-
ذرار
لغتنامه دهخدا
ذرار.[ ذِ ] (ع مص ) مذارة. بدخو شدن ناقة. خشم . اعراض .
-
ضرار
لغتنامه دهخدا
ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن صرد، مکنی به ابونعیم . محدث است . مأمون اورا به معلمی یکی از اولاد خود خواند و وی امتناع ورزید. او راست : کتاب الوقف و الابتداء. (ابن الندیم ).
-
ضرار
لغتنامه دهخدا
ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن ضرار الضّبی ، مکنی به ابوالحسن . جده ضرار بنی بعض جامع الیهودیة الموضع الذی یعرف بضرارآباذ. حدثنا سلیمان بن احمد ثنا ضراربن احمدبن ضرار الاصبهانی ثنا احمدبن یونس الضبی ثنا حجاج بن محمد عن ابن جریح اخبرنی زیادبن سعد ان ...
-
ضرار
لغتنامه دهخدا
ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن الحسین . صاحب عیون الاخبار گوید: قیل لضراربن الحسین : ما السرور؟ قال : لواء منشور و جلوس علی السریر والسلام علیک ایها الامیر. (عیون الاخبار ج 1 ص 258).
-
ضرار
لغتنامه دهخدا
ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن الخطاب بن مرداس بن کبیربن عمرو آکل السقب بن حبیب بن عمروبن شیبان بن محارب بن فهربن مالک الفهری . مردی شجاع و شاعر و سوار و از قائدین عرب و صحابی بود. وی روز غزو اُحد و خندق با مسلمین جنگهای سخت کرد و در فتح مکه اسلام آورد، و ...
-
ضرار
لغتنامه دهخدا
ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن الشماخ ، ملقب به مزرد . و صاحب تاج العروس در ماده ٔ زَرَد، المزرد (کمحدث ) ابن ضرار آورده است . لقب اخی الشماخ الشاعر.