کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرابی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زرابی
/zarābi/
معنی
آنچه که بر آن تکیه دهند؛ بالشها.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زرابی
لغتنامه دهخدا
زرابی . [ زَ بی ی ] (ع اِ) بالشچه ها و گستردنی ها وهرچه که گسترده و تکیه بر آن کرده شود واحد آن زِربی (زُربی ) است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و فی اللسان : «الواحد من کل ذلک زَربِیّة» و منه فی القرآن : «و زرابی مبثوثة». (قرآن 16/8...
-
زرابی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زَرابیّ] [قدیمی] zarābi آنچه که بر آن تکیه دهند؛ بالشها.
-
واژههای مشابه
-
زَرَابِيُّ
فرهنگ واژگان قرآن
فرشهاي فاخر (جمع زربيه به معناي بساط فاخر است )
-
واژههای همآوا
-
ظرابی
لغتنامه دهخدا
ظرابی . [ ظَ بی ی ] (ع اِ) ج ِ ظَربان و ظِرباء.
-
ضرابی
فرهنگ فارسی معین
(ضَ رّ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) کسی که پول سکه می زند.
-
ضرابی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ضراب، اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] zarrābi = ضَراب
-
جستوجو در متن
-
مَبْثُوثَةٌ
فرهنگ واژگان قرآن
گسترده - مبسوط ("زرابي مبثوثة " يعني فرشهاي فاخري كه گسترده شده اند )
-
زربی
لغتنامه دهخدا
زربی . [ زِ / زَ بی ی ] (ع اِ) بالشچه و گستردنی و هرچه که گسترده و تکیه بر آن کرده شود. ج ، زرابی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زرابی شود.
-
زربیة
لغتنامه دهخدا
زربیة. [ زَ بی ی َ ] (ع اِ) افراد متلون ، که چون بر امراء وارد شوند هر چیز که از خیر و شر بشنوند تصدیق کنند و بهمین جهت (از جهت تلون ) آنها را زربیة نامند و واحد آن زرابی است . حدیث : ویل للزربیة. (از اقرب الموارد). و رجوع به زرابی شود.
-
مبثوثة
لغتنامه دهخدا
مبثوثة. [ م َ ث َ ] (ع ص ) پراکنده و پریشان . (آنندراج ) (غیاث ). مؤنث مبثوث ، گسترده . ج ، مبثوثات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و زرابی مبثوثة. (قرآن 16/88). و رجوع به ماده ٔ قبل شود. || چیز فاش شده . ج ، مبثوثات . (ناظم الاطباء). و رجوع به معنی...
-
مبثوث
لغتنامه دهخدا
مبثوث . [ م َ ](ع ص ) پراکنده و گسترده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پراکنده و گسترده شده . (ناظم الاطباء). پراکنده . (مهذب الاسماء). گسترده و پراکنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : یوم یکون الناس کالفراش المبثوث . (قرآن /101 3). چندان بساط در بساط و...
-
موازنه
لغتنامه دهخدا
موازنه . [ م ُ زَ ن َ / زِ ن ِ ] (از ع ، اِ ص ) موازنة. رجوع به موازنة شود. || سنجیدگی میان دو چیز و آن دو را با هم برابر کردن . کشیدن و سنجیدن با دیگری . (یادداشت مؤلف ). مقایسه . سنجش . تیک کردن : با یک نفر نویسنده که از سرکار مواجب دارد [ اخراجات...