کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زد وخورد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چشم زد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] če(a)šmzad ۱. مهرهای سیاه و سفید که برای دفع چشمزخم به گردن کودک آویزان کنند؛ خرمک.۲. [مجاز] زمانی بسیاراندک؛ مدتی اندک بهقدر یک چشم بر هم زدن: ◻︎ گر دور شدی ز چشم رنجور / یک چشمزد از دلم نهای دور (نظامی۳: ۵۲۲).
-
شرم زد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹شرمزده› [قدیمی] šarmzad خجل؛ شرمسار؛ شرمنده.
-
حاشیه زد
دیکشنری فارسی به عربی
أبدي ملاحظهً
-
غِبْلَ زِدَ
لهجه و گویش گنابادی
ghebla zeda در گویش گنابادی یعنی دُمَل زده
-
لِغَنْ زِدَ
لهجه و گویش گنابادی
leghan zeda در گویش گنابادی یعنی فریب دادن ، کلک زدن ، تقلب کردن
-
مِجُوک زد
لهجه و گویش گنابادی
mojok zeda مژه برهم زدن ، کنایه از چشم بر هم نزدن و در این صورت هنگامی به کار میرود که کسی در جمع میخواد توجه دیگری یا دیگران را به یک مطلب ، یک فیلم ، یک خبر و....جلب نماید.
-
اَفْتُوْ زِدَ
لهجه و گویش گنابادی
aftowzeda در گویش گنابادی یعنی آفتاب سوخته ، طلوع آفتاب ، گرما زده
-
حدس زد
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتَسَبَ ، اِحْتَمَلَ
-
خشکش زد
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتارَ
-
گول زد
دیکشنری فارسی به عربی
ارْتَکَبَ اّحتيالاً
-
دامن زد
دیکشنری فارسی به عربی
أزَّجَ
-
پس زد
دیکشنری فارسی به عربی
أحْجَمَ
-
جا زد
دیکشنری فارسی به عربی
أحْجَمَ
-
دان زد
لهجه و گویش تهرانی
کفتری که زیاد خورده
-
دون زد
لهجه و گویش تهرانی
کفتری که میل به دانه ندارد