کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زداییدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زداییدن
/zo(e)dāy(')idan/
معنی
= زدودن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زداییدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص م .) زدودن .
-
زداییدن
لغتنامه دهخدا
زداییدن . [ زِ / زُ / زَ دَ ] (مص ) دور کردن و ازاله ٔ چیزی از چیزی دیگر یا از کسی : از بخشش تو عالم پر جعفری و رکنی وز خلعت تو گیتی پر رومی و بهایی مردی همی نمایی گیتی همی گشایی بدعت همی زدایی طاعت همی فزایی . فرخی .و رجوع به زدودن شود. || پاک کردن ...
-
زداییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) zo(e)dāy(')idan = زدودن
-
جستوجو در متن
-
بزداییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] bez[o]dāyidan = زداییدن
-
زدایندگی
لغتنامه دهخدا
زدایندگی . [زِ / زُ / زَ ی َ دَ / دِ ] (حامص ) اسم است از زداییدن . زدایش . رجوع به زدودن ، زداییدن و زداینده شود.
-
زدایانیدن
لغتنامه دهخدا
زدایانیدن . [ زِ / زُ / زَ دَ ] (مص ) به زداییدن و زدودن واداشتن دیگری را. (از فرهنگ شعوری ). زدودن کنانیدن و زداییدن فرمودن . (ناظم الاطباء).
-
زدودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹بزدودن› zo(e)dudan ۱. پاک کردن؛ پاکیزه ساختن؛ زداییدن.۲. پاک کردن زنگ از فلز.
-
بزداییده
لغتنامه دهخدا
بزداییده . [ ب ِ زَ / زِ / زُ / ب ِزْ دَ /دِ ] (ن مف ) (از: ب + زداییده ) زدوده شده . زدوده . زداییده شده . رجوع به زدودن و زداییدن و بزداییدن شود.
-
زدای
لغتنامه دهخدا
زدای . [ زِ / زُ / زَ ] (نف ) زداییدن . (ناظم الاطباء). دورکن .دور کننده . (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به زداییدن و زدودن شود. || پاکیزه کننده و صاف نماینده و جلا دهنده و زداینده . (ناظم الاطباء). زداینده و پاکیزه کننده را گویند و امر به این معنی هم هست...
-
بزداییدن
لغتنامه دهخدا
بزداییدن . [ ب ِ زَ / زِ / زُ / ب ِزْ دَ ] (مص ) (از: ب + زداییدن ) بزدائیدن . بزدودن . زنگ از آینه و تیغ و امثال آن دور کردن . (شرفنامه ٔ منیری ). پاک کردن زنگ از روی آیینه و تیغ و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ). جلا دادن . (ناظم الاطباء). روشن کردن...
-
زدودن
لغتنامه دهخدا
زدودن . [ زِ / زُ دو دَ ] (مص ) بمعنی ازاله کردن و پاک ساختن باشد عموماً، چنانکه دل را از غم و آئینه و شمشیر و امثال آن را از زنگ و اعضاء را از چرک و ملک را از فتنه . (برهان ) (از ناظم الاطباء). زنگ از چیزی دور کردن و صاف و روشن کردن آئینه و تیغ و غی...