کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زداینده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زداینده
/zo(e)dāyande/
معنی
پاکیزهکننده، جلادهنده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زداینده
فرهنگ فارسی معین
(زَ یَ دَ یا دِ) (ص فا.) 1 - پاک کننده . 2 - جلا دهنده .
-
زداینده
لغتنامه دهخدا
زداینده . [ زِ / زُ / زَ ی َ دَ / دِ ] (نف ) دور کننده ٔ چیزی از دیگری . مزیل . زایل کننده . نابود سازنده . آزاد کننده . و در این ترکیب بمعنی کشورستان ، گیرنده ٔ سلطنت : ای ملک زداینده ٔ هر ملک زدایان . منوچهری .رجوع به زد او ملک زدای شود. || صیقل کن...
-
زداینده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) zo(e)dāyande پاکیزهکننده، جلادهنده.
-
واژههای مشابه
-
ملک زداینده
لغتنامه دهخدا
ملک زداینده . [ م ُ زَ / زِ ی َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) ملک زدای : ای ملک زداینده ٔ هر ملک زدایان ای چاره ٔ بیچاره و ای مفزع زوار. منوچهری .رجوع به ملک زدای شود.
-
جستوجو در متن
-
scraper
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسکرپ، لیسه، زداینده، خراشنده
-
پردازگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] pardāzgar زداینده؛ جلادهنده؛ صیقلگر.
-
scrapers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسکرپ، لیسه، زداینده، خراشنده
-
طاقت زدا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹طاقتزدای› [قدیمی] tāqatzo(e)dā آنچه تابوتوان را از بین ببرد؛ زدایندۀ طاقت.
-
غم زدا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹غمزدای› [قدیمی] qamzo(e)dā آنکه یا آنچه غم و غصه را بزداید؛ غمزداینده؛ زدایندۀغم.
-
ساقل
لغتنامه دهخدا
ساقل . [ ق ِ] (ع ص ) زداینده . (از منتهی الارب ). صاقل . روشنگر.
-
زدا
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ زداییدن و زدودن) ‹زدای› zo(e)dā ۱. = زدودن۲. زداینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): غمزدا، گندزدا.
-
سترنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] sotorande ۱. تراشنده.۲. زداینده؛ پاک کننده.۳. محو کننده.
-
سقال
لغتنامه دهخدا
سقال . [ س َق ْ قا ] (ع ص ) زداینده . (آنندراج ) (منتهی الارب ). رجوع به صقال شود.