کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زخمی بقشپث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
یک زخمی
لغتنامه دهخدا
یک زخمی . [ ی َ / ی ِ زَ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی و عمل یک زخم : صبح یک زخمی دوشمشیری داد مه را ز خون خود سیری . نظامی .ای قایم افصح القبایل یک زخمی اوضح الدلایل .نظامی .
-
scab corrosion
خوردگی زخمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] نوعی خوردگی که در زیر پوششهای معیوبی که به قطعه نچسبیده است، رخ میدهد
-
باشاخ زخمی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اطعن
-
زخمی کردن،()کار
لهجه و گویش تهرانی
عصبانی کردن /کار را شروع و رها کردن
-
nodulo-ulcerative basal cell carcinoma
پوشچنگار یاختههای پایۀ گرهزخمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] فراوانترین شکل پوشچنگار یاختههای پایهای در صورت که نمایی موممانند با لبههای پیچخورده دارد