کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زخمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زخمه
/zaxme/
معنی
وسیلۀ کوچک فلزی که با آن سیمهای ساز را به صدا درمیآورند؛ مضراب؛ زخ: ◻︎ ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی / زاری از ما نه تو زاری میکنی (مولوی: ۵۹).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
زخ، شکافه، مضراب
دیکشنری
pluck
-
جستوجوی دقیق
-
زخمه
واژگان مترادف و متضاد
زخ، شکافه، مضراب
-
scab
زخمه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] برجستگیهای نامنظم فلزی با لبههای تند و سطح تقریباً موازی با سطح قطعه که معمولاً فقط در چند نقطه به قطعۀ ریختگی متصل است
-
زخمه
فرهنگ فارسی معین
(زَ مِ) (اِ.) مضراب ، آلت کوچکی که به وسیلة آن سازهای سیمی رامی نوازند.
-
زخمه
لغتنامه دهخدا
زخمه . [ زَ م َ / م ِ ] (اِ) مطلق زدن . (از آنندراج ) (از انجمن آرا). زخمه مانند زخم مرادف زدن مطلق در فارسی بکار میرود. به زدن بمعنی جراحت وارد کردن و یا زدن بمعنی کتک و صدمه اختصاص ندارد.نواختن ساز، کوفتن کوس ، بازی چوگان را نیز زخمه گویند، همچنانک...
-
زخمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) zaxme وسیلۀ کوچک فلزی که با آن سیمهای ساز را به صدا درمیآورند؛ مضراب؛ زخ: ◻︎ ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی / زاری از ما نه تو زاری میکنی (مولوی: ۵۹).
-
زخمه
دیکشنری فارسی به عربی
اختيار
-
واژههای مشابه
-
زخمة
لغتنامه دهخدا
زخمة. [ زَ خ َ م َ ] (ع اِ)گندیدگی گوشت : فیه زخمة؛ یعنی در آن گندیدگی هست و این مخصوص به گوشت ددان است . (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد) (از ترجمه ٔ قاموس ). برخی زخمه را خاص گوشت درندگان دانند و گویند گندیدگی گوشت پرندگان را زَهَمة خوانند. زخمه ب...
-
زخمة
لغتنامه دهخدا
زخمة. [ زَ خ ِ م َ ] (ع ص ) گوشت گندیده و بدبوی . (از المعجم الوسیط). و رجوع به زَخْم و زَخَمة شود.
-
زخمة
لغتنامه دهخدا
زخمة. [ زَ م َ ] (ع اِ) (در تداول مردم مصر) قطعه ای پوست است که برای زدن بکار برند. (از محیطالمحیط). نوعی تازیانه را گویند. (از المعجم الوسیط). || زخمة السرج ؛ (در تداول عامه ) دستگیره ای است که کنار زین قرار دهند تا دلو از آن بیاویزند و بهنگام سوار ...
-
زخمة
لغتنامه دهخدا
زخمة. [ زَ م َ ] (ع اِ) نیم تنه که سینه و تمام بالاتنه ٔ انسان را بپوشد. صدرة. و این لغت متداول مردم عراقست : یلبسون زخمة و علی الزخمه ... رجوع به مجلة لغة العرب سال 8 ص 199 شود.
-
زخمة
لغتنامه دهخدا
زخمة. [ زَ م َ ] (ع مص ، اِ) مانند زخم در اصل لغت پارسی بمعنی زدنست و در عربی ضربت و ضربه است . (انجمن آرا و آنندراج ذیل زخم و زخ ).
-
زخمة
لغتنامه دهخدا
زخمة. [ زُ م َ ] (ع ص ) نتن العرض . (از متن اللغة) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
کج زخمه
لغتنامه دهخدا
کج زخمه . [ک َ زَ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) که زخمه ٔ ناراست و خارج آهنگ دارد. که مضراب ناراست دارد. || مجازاً که کارها به ناراستی و ناهماهنگی کند : بفرمود تا آن دو سرهنگ رادو کج زخمه ٔ خارج آهنگ را.نظامی .
-
زخمهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ← اجرای زخمهای