کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زخمناک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زخمناک
/zaxmnāk/
معنی
زخمدار؛ زخمی؛ مجروح.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زخمناک
لغتنامه دهخدا
زخمناک . [ زَ ] (ص مرکب ) خسته و مجروح . (بهار عجم ) (آنندراج ). زخمالود. زخمگین . زخمین : حرامیان بر وی افتادند و او را برهنه کردند و زخمناک و افتاده رها کردند. (ترجمه ٔ کهن انجیل ص 224).درخت کیانی در آمد بخاک بغلطید در خون تن زخمناک . نظامی .شود تی...
-
زخمناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zaxmnāk زخمدار؛ زخمی؛ مجروح.
-
واژههای مشابه
-
blepharitis ulcerosa
پلکآماس زخمناک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] شکل زخمناک پلکآماس حاشیهای
-
جستوجو در متن
-
ریشاریش
فرهنگ گنجواژه
زخمناک.
-
زخمدار
واژگان مترادف و متضاد
افگار، جریح، زخمناک، زخمی، مجروح، مصدوم، مضروب
-
زخمی
واژگان مترادف و متضاد
افگار، جریح، جریحهدار، زخمدار، زخمناک، مجروح
-
جریحهدار
واژگان مترادف و متضاد
افگار، خسته، زخمدار، زخمناک، زخمی، مجروح
-
زخمگین
لغتنامه دهخدا
زخمگین . [ زَ ] (ص مرکب ) خسته . مجروح . زخمی و زخمناک .
-
مجروح
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزرده، افگار، جریحهدار، ریش، خسته، ریش، زخمدار، زخمناک، زخمی، آسیبدیده، زخمخورده، فگار، مصدوم ≠ سالم ۲. ناعادل ≠ عادل
-
زیلی
لغتنامه دهخدا
زیلی . (ص نسبی ، از اتباع ) (زخم و ...) مترادف و تابع زخم و زیلی به معنی زخمدار و زخمناک و دارای زخمهای بسیار است . (از فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
غلطیدن
لغتنامه دهخدا
غلطیدن . [ غ َ دَ ] (مص ) گردیدن به پهلو. گردیدن بر روی خود. غلتیدن . غلط خوردن . غلط زدن . بجخیزیدن . گلیدن . غل خوردن . تدحرج : خروشان بغلطید بر خاک بربه پیش خداوند پیروزگر. فردوسی .بغلطید بر خاک و زو رفت هوش بیفتاد بر جای بیهوش و توش . فردوسی .فرو...
-
ناک
لغتنامه دهخدا
ناک . (پسوند) پسوند اتصاف است ، پهلوی : ناک . این پسوند با الحاق به اسماء یا به بن کلمات فعلی ، تشکیل صفت میدهد. از این قبیل است : خشمناک ، ترسناک ، دردناک ، شرمناک ، پرهیزناک و آموزناک . این پسوند از پهلوی آمده و به نظر می رسد که مرکب باشد از پسوند ...
-
زخم
لغتنامه دهخدا
زخم . [ زَ ] (اِ) این لغت در پهلوی هم بوده است . (از فرهنگ نظام ). پهلوی زخم یا زحم زام کردی افغانی زخم ، بلوچی زخم و زام (شمشیر). (فقه اللغه ٔ هرن ص 652). گیلکی زخم . جراحتی که بوسیله ٔ آلات جارحه یا ناخن و دندان و مانند آن بهم رسد. ریش . (از حاشیه ...