کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زخارف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زخارف
/zaxāref/
معنی
=زخرف
〈 زخارف دنیوی: [قدیمی] زیباییها و تجملات دنیا؛ زخارف دنیا.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زخارف
فرهنگ فارسی معین
(زَ رِ) [ ع . ] (اِ.) جِ زخرف .
-
زخارف
لغتنامه دهخدا
زخارف . [ زَ رِ ] (ع اِ) ج ِ زُخْرُف ، پرنده ای است . و کراع «زخارف » را در شعر اوس که در ذیل ماده ٔ بالا نقل گردید بدین معنی تفسیر کرده و مقصود او را این پرنده دانسته است . رجوع به لسان العرب و تاج العروس ذیل زخرف شود. || راهروهای آب . (منتهی الارب ...
-
زخارف
لغتنامه دهخدا
زخارف . [ زَ رِ ](ع اِ) جانورهایند که پرواز میکنند بر روی آب و چارپایند مثل مگس (کذا). (ترجمه ٔ قاموس ) . جانورانی چارپا و خرد که بر آب پرواز میکنند. (از متن اللغة). اوس بن حجر گوید : تذکر عیناً من غماز و مأهاله حدب تستن فیه الزخارف . (از لسان العرب...
-
زخارف
لغتنامه دهخدا
زخارف . [ زَ رِ] (ع اِ) ج ِ زخرف ، کمال خوبی چیزی . رجوع به زخرف شود. || ج ِ زخرف ، سخن به آرایش دروغ . (از منتهی الارب ) : مختصر از این زخارف مقبول داشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ تهران ص 186). رجوع به زخرف شود. || زخارف دنیا؛ آرایش و متلذذات آن .(منت...
-
زخارف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ زُخرُف] [قدیمی] zaxāref =زخرف〈 زخارف دنیوی: [قدیمی] زیباییها و تجملات دنیا؛ زخارف دنیا.
-
جستوجو در متن
-
زخرف
لغتنامه دهخدا
زخرف . [ زُ رُ ] (ع اِ) پرنده ای است . و کراع ، زخارف در بیت اوس بن حجر را بدین معنی تفسیر کرده است (بیت اوس در ذیل زخارف نقل شد). (از لسان العرب ) (از تاج العروس ).
-
زخرف
لغتنامه دهخدا
زخرف . [ زُ رُ ] (ع اِ) جانورکیست مانند مگس چهارپایه که بر آب میپرد. ج ، زخارف . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پشه ای است دارای پاهای بلند که میپرد و به پیش و پس میدود. و با توجه به توصیفی که اوس بن حجر در شعر خود از زخارف آورده تردیدی باقی نمی ماند در ...
-
مخارق
لغتنامه دهخدا
مخارق . [ م َ رِ ] (ع اِ) در شاهد زیر ظاهراً جمع مَخْرَقَة آمده است : ایشان این عشوه بخریدند و به زخارف اقوال و مخارق افعال او مغرور گشتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 217). و رجوع به مخرقة و مخاریق شود.
-
زخرف
لغتنامه دهخدا
زخرف . [ زُ رُ ] (ع اِ) کمال خوبی از هر چیزی . زخارف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). معنی اصلی زخرف ، کمال خوبی چیزی است و یا اینکه معنی اصلی آن زر است و این معنی متخذ از آن است .(از محیط ...
-
رستار
لغتنامه دهخدا
رستار. [ رَ ] (نف ) خلاص و نجات و رستگاری و رهایی و آزادی . (ناظم الاطباء). نجات یافته و رهاشده ، اگرچه این لفظ مخفف رستگار بنظر می آید ولیکن چنین نیست بلکه مرکب است از رست (مأخوذ از رستن ) و لفظ آر به معنی آورنده و در پهلوی هم رستار بوده . (از فرهن...
-
تمویه
لغتنامه دهخدا
تمویه . [ ت َم ْ ] (ع مص ) خبردادن خلاف آنچه پرسند او را از آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).خبر دادن کسی را خلاف آنچه پرسند و تزویر و تلبیس کردن او را چنانکه گویی خبر را تر و تازه و با آب کرده است . (از اقرب الموارد) : تمویه و تزویر آنها مرا در...
-
حطام
لغتنامه دهخدا
حطام . [ ح ُ ] (ع اِ)ریزه و شکسته ٔ هر چیزی خشک . (منتهی الارب ). گیاه خشک . ریزه ٔ کاه خرد شکسته شده . و ریزه ٔ گیاه و جز آن و ریزه ٔ هر چیز. (غیاث ). شکسته و ریزه ٔ گیاه و جز آن . (مهذب الاسماء). خرده و شکسته و پوسیده و ریزیده شده .قال اﷲ : ثم یکون...
-
رسته
لغتنامه دهخدا
رسته . [ رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) اسم مفعول از مصدر رَستن . (فرهنگ نظام ). خلاص شده و نجات یافته و آزادکرده و رهایی یافته . (ناظم الاطباء). خلاص شده ، یعنی رهاگشته و آزادشده . (از شعوری ج 2 ورق 15). خلاص شده . (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ سروری ). خلاص ش...
-
زور
لغتنامه دهخدا
زور. (ع اِ) دروغ . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). کذب . (اقرب الموارد). ناراستی . فریب . نادرستی . دروغ . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سخن دروغ . (دهار)... کلمه ٔ دیگر فارسی زور که بمعنی نادرست و دروغ است و در زبان ع...