کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زحیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زحیر
/zahir/
معنی
۱. صدا یا نفسی که از خستگی و آزردگی بهصورت ناله از سینه بیرون میآید.
۲. ناله و زاری.
۳. (پزشکی) اسهال؛ پیچش شکم؛ اسهال خونی؛ دیسانتری.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زحیر
فرهنگ فارسی معین
(زَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ناله ، زاری . 2 - پیچش شکم .
-
زحیر
لغتنامه دهخدا
زحیر. [ زَ ] (ع اِ) پیچاک شکم که خون برآرد. زحار و زحارة بمعنی زحیر آید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در اصطلاح طبیبان ، جنبشی (پیچشی ) است در روده ٔ راست (بزرگ ) که شخص را ناچار میکند که برای دفع براز برخیزد اما چون به مبرز رود، چیزی جز اندکی مخاط...
-
زحیر
لغتنامه دهخدا
زحیر. [ زَ ] (ع مص ) دم سرد و یا ناله بر آوردن . و زحار و زحارة بمعنی زحیر است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دم زدن زن هنگام زاییدن با ناله و پریشانی ، یا برآوردن این زن آوازی شبیه ناله ازروی درد. و این معنی اخیر مشهورتر است . زحارة و زحار ن...
-
زحیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zahir ۱. صدا یا نفسی که از خستگی و آزردگی بهصورت ناله از سینه بیرون میآید.۲. ناله و زاری.۳. (پزشکی) اسهال؛ پیچش شکم؛ اسهال خونی؛ دیسانتری.
-
واژههای مشابه
-
زحیر خوردن
لغتنامه دهخدا
زحیر خوردن . [ زَخوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) غم داشتن . اندوهگین بودن . نگران بودن . دچار سختی و اندوه شدن : یکچند شادکام چریدید شیروارامروز درد باید خورد و غم و زحیر. فرخی .ای دوست غم جهان به بیهوده مخوربیهوده زحیر دهر فرسوده مخورچون بوده گذشت و نی...
-
زحیر داشتن
لغتنامه دهخدا
زحیر داشتن . [ زَ ت َ ] (مص مرکب ) غصه داشتن . ناراحتی داشتن . سزاوار کیفر بودن . (کاری ) دارای تبعات و عواقب وخیم بودن : چون صورت حال بشنید، معلوم کرد که آن زشت ، چندان تبعت و زحیر ندارد و آن جنایت اثم کبیر نه . (مقامات حمیدی ).
-
زحیر درکشیدن
لغتنامه دهخدا
زحیر درکشیدن . [ زَ دَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) لب از ناله فرو بستن . ناله و زاری نکردن . خاموش شدن . ترک فریاد و فغان کردن : چند سیلی بر رخش زد گفت گیردر کشید از بیم سیلی آن زحیر. مولوی .رجوع به زحیر شود.
-
زحیر کشیدن
لغتنامه دهخدا
زحیر کشیدن . [ زَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) غم خوردن . اندوهناک بودن . نگرانی داشتن . رنج بردن . فکر کردن . اندوه به دل راه دادن : بهر صورتها مکش چندین زحیربی صداع صورتی ، معنی بگیر.مولوی .
-
واژههای همآوا
-
ظهیر
لغتنامه دهخدا
ظهیر. [ ظَ ] (اِخ ) ابن رافع. صحابی است .
-
ظهیر
لغتنامه دهخدا
ظهیر. [ ظَ ] (اِخ ) ابن محمد ابوالمنذر. تابعی است .
-
ظهیر
لغتنامه دهخدا
ظهیر. [ ظَ ] (اِخ ) حسن بن ظئر، مکنی به ابی علی فارسی ، معروف به ظهیر. مردی فقیه و لغوی و نحوی بود و در قاهره به سال 598 هَ . ق . بدرود حیات گفت . یاقوت گوید ابوجعفر محمدبن عبدالعزیز الادریسی الحسنی الصعیدی شاگرد ظهیر در قاهره به سال 612 مرا گفت که :...
-
ظهیر
لغتنامه دهخدا
ظهیر. [ ظَ ] (اِخ ) ظهیرالدین طاهربن محمد الفاریابی ، مکنی به ابوالفضل ، ملک الکلام و صدرالحکماء. دولتشاه سمرقندی در تذکره گوید: شاعری است به غایت اهل و فاضل ودر شاعری مرتبه ٔ عالی دارد چنانکه بعضی از اکابر و افاضل متفقند که سخن او نازکتر و باطراوت ت...
-
ظهیر
لغتنامه دهخدا
ظهیر. [ ظَ ] (اِخ ) ظهیرالمُلک . رجوع به علی بن حسن بیهقی ، شرف الدین ظهیرالملک عامل هراة شود. (تتمه ٔ صوان الحکمة).