کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زحمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زحنة
لغتنامه دهخدا
زحنة. [ زُ ن َ ] (اِخ ) نام پسر عبداﷲ قاتل ضحاک بن قیس در جنگ مرج راهط است و با میم (زُحْمة) نیز نقل شده است . (از منتهی الارب ). پسر عبداﷲ قاتل ضحاک بن قیس است روز مرج . (ترجمه ٔ قاموس ). حافظ این نام را بامیم «زحمه » ضبط کرد و صواب نیز همانست . صاح...
-
زحمات
لغتنامه دهخدا
زحمات . [ زَ ح َ ] (ع اِ) ج ِ زحمت . رجوع به زحمة و زحمت شود.
-
تکان
دیکشنری فارسی به عربی
تشنج , جرة , حرکة , زحام , زحمة , صخرة , صدمة , ضربة , مهرج , هزة
-
زحمت
فرهنگ فارسی معین
(زَ مَ) [ ع . زحمة ] 1 - (مص ل .) انبوه کردن . 2 - (اِمص .) ازدحام . 3 - رنج و آزردگی . 4 - (اِ.) بیماری . 5 - در فارسی : دردسر.
-
زجمة
لغتنامه دهخدا
زجمة. [ زَ م َ ] (ع اِ) زحرة که بچه با آن بیرون آید. گویند: ولدته بزجمة؛ یعنی او را با درد (زحرة) بزاد. (از اقرب الموارد). زجمة و زحمة و زکمة، درد زاییدنست که بیرون می آید با آن بچه . (از ترجمه ٔ قاموس ). || آواز خفیف و نرم و آهسته ، مرادف نأمة. گوی...
-
زحام
لغتنامه دهخدا
زحام . [ زِ ] (ع مص ) انبوهی کردن . (دهار). مزاحمت . (مصادر زوزنی ) (ناظم الاطباء). انبوهی کردن و تنگی نمودن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) : چون کشانندت بدین حیله بدام جمله بینی بعد از این اندر زحام . مولوی .رجوع به زحام کردن و زحمة شود. || (اِمص ، ...
-
زحمت
لغتنامه دهخدا
زحمت . [ زَ م َ ] (از ع ، مص ، اِمص ) انبوهی . (صراح ) (منتهی الارب ) (از فرهنگ نظام ) (آنندراج ). اسم است از زحم . (از متن اللغة) (مؤید الفضلا) : بر اثر استادم برفتم تاخانه ٔ خواجه ٔ بزرگ زحمتی دیدم و چندان مردم نظاره که آنرا اندازه نبود. (تاریخ بی...
-
زحم
لغتنامه دهخدا
زحم . [ زَ ] (ع مص ) انبوهی کردن و بدوش برزدن . (المصادر زوزنی چ تقی بینش ص 257) (تاج المصادربیهقی ) (کنز اللغة) (کشف اللغات ). انبوهی کردن و تنگی نمودن . (آنندراج ): زحمه زحماً و زحاماً؛ انبوهی کرد او را و تنگی نمود. (از منتهی الارب ). «زحم القوم بع...