کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زحل رنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زحل رنگ
لغتنامه دهخدا
زحل رنگ . [ زُ ح َ رَ ] (ص مرکب ) برنگ زحل . تیره رنگ . زحل رنگم ؛ یعنی سیاهم . (شرفنامه ٔ منیری ) (کشف اللغات ) : هم زحل رنگم چو آهن هم ز آتش حامله وز حریصی چون نعایم آهن و آتش خورم .خاقانی .
-
واژههای مشابه
-
زُحَل
لهجه و گویش تهرانی
زرنگ ، زیرک،
-
غلام زحل
لغتنامه دهخدا
غلام زحل . [ غ ُ م ِ زُ ح َ ](اِخ ) عبداﷲبن حسن بغدادی ، مکنی به ابوالقاسم و معروف به غلام زحل از منجمان و دانشمندان حساب فلکی و افاضل قرن چهارهم هجری قمری بود. او راست : کتاب «احکام النجوم »، «التسییرات و الشعاعات »، «الاختیارات »، «الجامع الکبیر» و...
-
Saturn Nebula, NGC 7009
سحابی زحل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] سحابی سیارهنمایی با قدر هشت در صورت فلکی دلو که شکل آن در ظاهر شبیه به حلقههای زحل است
-
زحل سر
لغتنامه دهخدا
زحل سر. [ زُ ح َ س َ ] (ص مرکب ) در این بیت خاقانی صفت نوک قلم آمده : عطاردیست زحل سر،زبان خامه ٔ اوکه وقت سیرش خورشید تار میسازد.خاقانی .
-
زحل گون
لغتنامه دهخدا
زحل گون . [ زُ ح َ ] (ص مرکب ) مانند زحل ، زحل آسا. در این بیت خاقانی آمده : رشوت حلمش دهد جوشن مریخ راچون بکف شاه دید تیغ زحل گون فلک .خاقانی .
-
زحل همت
لغتنامه دهخدا
زحل همت . [ زُ ح َ هَِ م ْ م َ ] (ص مرکب ) دارای همت بلند. آنکه بلندی همت او به بلندی زحلست : وزیر هفتم که زحل همت و مشتری سعادت بود، چون این خبر بشنید، کس بسیاف فرستاد. (سندبادنامه ص 256). زحل خود نیز کنایه از همت بلند آمده . رجوع به زحل شود.
-
خانه ٔ زحل
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ زحل . [ ن َ / ن ِ ی ِ زُ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) برج دلو. رجوع به خانه ٔ ستاره شود.
-
زُهره و زُحل
فرهنگ گنجواژه
سیارات.
-
جستوجو در متن
-
هفت رنگ
لغتنامه دهخدا
هفت رنگ . [ هََ رَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) اول آن سیاه است و به زحل تعلق دارد، و غبرائی که رنگ خاک باشد به مشتری و سرخ به مریخ و زرد به آفتاب و سفید به زهره و کبود به عطارد و زنگاری به قمر. || نام گلی است درهندوستان ، و آن هفت رنگ دارد. (برهان ) : هزار...
-
هفت رنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~. رَ) 1 - (اِمر.) از قدیم هفت رنگ را از میان رنگ ها اصلی دانسته اند (سبح الوان ) و آن ها عبارتند از: الف - به قولی : سیاه ، خاکی (خاکستری )، سرخ ، زرد، سفید، کبود، زنگاری . ب - و به قولی : زرد، آبی ، نارنجی ، سرخ ، بنفش ، سبز، نیلگون . ضح - قدما...
-
زحلی
لغتنامه دهخدا
زحلی . [ زُ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به زحل . || منحوس . مشأوم . چون پیشینیان زحل را مظهر نحسی و ستاره ٔ نحس میدانستند،در ادبیات فارسی و تازی هر چیز یا هر کس را که نحس می خواستند خواند، بزحل تشبیه میکردند و یا بدان منسوب میساختند، همچنانکه در دوری ، و ...
-
زبرجد
لغتنامه دهخدا
زبرجد. [ زَ ب َ ج َ ] (اِ) نوعی زمرد باشد و آن از جمله ٔ جواهرات و طبیعتش سرد و خشک است در دوم .(برهان قاطع). سنگی است گرانبها. فارسی آن نیز زبرجد است . (از تفسیر الالفاظ الدخیله فی اللغة العربیه ).زبرجد کلمه ای است سامی مشتق از زبرج یا زبرقه و آن سن...