کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زحام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زحام
/zehām/
معنی
انبوهی کردن؛ به هم فشار آوردن و جا تنگ کردن بر یکدیگر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زحام
فرهنگ فارسی معین
(زِ) [ ع . ] (اِمص .) انبوهی ، ازدحام .
-
زحام
لغتنامه دهخدا
زحام . [ زِ ] (ع مص ) انبوهی کردن . (دهار). مزاحمت . (مصادر زوزنی ) (ناظم الاطباء). انبوهی کردن و تنگی نمودن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) : چون کشانندت بدین حیله بدام جمله بینی بعد از این اندر زحام . مولوی .رجوع به زحام کردن و زحمة شود. || (اِمص ، ...
-
زحام
دیکشنری عربی به فارسی
هل دادن , فشار دادن , تکان دادن , بزور وادار کردن , پيش بردن , فريفتن , گول زدن , تکان , شتاب , عجله , فشار , زور
-
زحام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zehām انبوهی کردن؛ به هم فشار آوردن و جا تنگ کردن بر یکدیگر.
-
واژههای مشابه
-
زحام کردن
لغتنامه دهخدا
زحام کردن . [ زِ ک َ دَ] (مص مرکب ) فشار آوردن . مزاحمت . زحام : چو بر تو دهر به آفات خود زحام کندترا بصبر بر او قصد شام باید کرد.ناصرخسرو.
-
واژههای همآوا
-
زهام
لغتنامه دهخدا
زهام . [ زِ ] (ع مص ) نزدیک شدن در رفتار و خرید و فروخت و جز آن و یقال : زاهم الخمسین ؛ یعنی نزدیک به پنجاه رسید. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). رجوع به مزاهمة شود.
-
جستوجو در متن
-
بزور وادار کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اجبر , زحام
-
فشار دادن
دیکشنری فارسی به عربی
دفع , زحام , عثرة
-
پیش بردن
دیکشنری فارسی به عربی
اکثر , زحام , شجع , عاجل
-
زور
دیکشنری فارسی به عربی
اجهاد , حماسة , دفع , زحام , عنف , قد , قوة
-
عجله
دیکشنری فارسی به عربی
استعجال , بريد , ذرائع , ذريعة , زحام , عجلة
-
هل دادن
دیکشنری فارسی به عربی
اسلق , خطف , دفعة , زحام , عتلة , عقبة , وکزة