کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زحارة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زحارة
لغتنامه دهخدا
زحارة. [ زُ رَ ] (ع مص ) دچار شدن به بیماری شکم روش . (از متن اللغة) (از ترجمه ٔ قاموس ) (از اقرب الموارد). سخت روان شدن شکم . (ناظم الاطباء). رجوع به زحیر شود. || پیچاک شکم که خون برآرد. (ناظم الاطباء). رجوع به زحیر شود. || زاییدن . (از اقرب الموارد...
-
واژههای همآوا
-
ظهارت
لغتنامه دهخدا
ظهارت . [ ظَ رَ ] (ع مص ) ظَهارَة. قوی پشت گردیدن . || ظهر عنه العیب ؛ محو و ناپدید گردید عیب او. || ظهر بالبعیر؛ آماده کرد شتر را جهت حاجت . || ظهر بحاجتی ؛ فراموش کرد حاجت مرا.
-
جستوجو در متن
-
زحیر
لغتنامه دهخدا
زحیر. [ زَ ] (ع مص ) دم سرد و یا ناله بر آوردن . و زحار و زحارة بمعنی زحیر است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دم زدن زن هنگام زاییدن با ناله و پریشانی ، یا برآوردن این زن آوازی شبیه ناله ازروی درد. و این معنی اخیر مشهورتر است . زحارة و زحار ن...
-
زحار
لغتنامه دهخدا
زحار. [ زُ ] (ع اِ) شکم روش سخت . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). بُرنیش و نستک شکم . (مهذب الاسماء). || آزاری است در شکم که خون جاری میگرداند از شکم . و همچنین است زحیر و زحارة.(از ترجمه ٔ قاموس ). نوعی بیماری است و علامت آن برازکردن پی در پی و بد...
-
زحار
لغتنامه دهخدا
زحار. [ زُ ] (ع مص ) مبتلا شدن به بیماری زحیر (پیچاک ). دچار شکم روش شدن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از منتهی الارب ). جاری شدن شکمست بشدت . همچنین است زحیر و زحارة. (از ترجمه ٔ قاموس ). و رجوع به کلمه های مذکور شود. || بیرون دادن آوازیا نفسی...
-
زحیر
لغتنامه دهخدا
زحیر. [ زَ ] (ع اِ) پیچاک شکم که خون برآرد. زحار و زحارة بمعنی زحیر آید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در اصطلاح طبیبان ، جنبشی (پیچشی ) است در روده ٔ راست (بزرگ ) که شخص را ناچار میکند که برای دفع براز برخیزد اما چون به مبرز رود، چیزی جز اندکی مخاط...