کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زجر و قتل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زجر و قتل
فرهنگ گنجواژه
جنایت.
-
واژههای مشابه
-
حرف زجر
لغتنامه دهخدا
حرف زجر. [ ح َ ف ِ زَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) حرف ردع . حرف منع. رجوع به حرف ردع شود.
-
زجر دادن
دیکشنری فارسی به عربی
تعذيب , عذاب , نقع
-
زجر دهنده
دیکشنری فارسی به عربی
معذب
-
زجر کشی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اعدام
-
جستوجو در متن
-
نبی السارقین
لغتنامه دهخدا
نبی السارقین . [ ن َ بی یُس ْ سا رِ ] (اِخ ) محمدحسن (شیخ ...) سیرجانی ، ملقب به صفاعلی و متخلص به قارانی و مشهور به نبی السارقین و پیغمبر دزدان . عارف نویسنده و شاعر قرن سیزدهم هجری است . در طریقت تصوف از مریدان رحمت علیشاه بود و لقب صفاعلی را از وی...
-
صادق
لغتنامه دهخدا
صادق . [ دِ ] (اِخ ) صاحب آتشکده گوید: نام وی سیدمحمد صادق و تخلص او صادق است . سیدی والانژاد و عالمی پاک اعتقاد و فاضلی درویش نهاد است ، اصل وی از طبقه ٔ سادات عظیم الشأن از تفرش قم و در عنفوان و ریعان عمر به اصفهان آمده و در خدمت مولانا محمد صادق ...
-
روا داشتن
لغتنامه دهخدا
روا داشتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) تجویز. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (مصادر زوزنی ). اجازه . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). از روی عدل و انصاف جایز داشتن . (ناظم الاطباء). جایز شمردن .روا دیدن . رجوع به روا و روا دیدن شود : به شهری که بیدادشد...
-
محنة
لغتنامه دهخدا
محنة. [ م ِ ن َ ] (ع اِ) آزمایش . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || بلیه . بلا. داهیه . آفت . فتنه . ج ، مِحَن . (منتهی الارب ). محنه . رجوع به محنت شود. || تحقیق و آزمودن عقیده ٔ قضاة و شهود و محدثین . نام عمل تفتیش و آزمودن عقیده ٔ قضات و شهود و مح...
-
طاهره
لغتنامه دهخدا
طاهره . [ هَِ رَ ] (اِخ ) زرین تاج . عنوانی است که فرقه ٔ بابیه به زرین تاج داده اند چون میرزا علی محمد باب در نامه هائی که درباره ٔ وی مینوشته ، او راطاهرة... خطاب میکرده است ، چنانکه باب در پاسخ نامه ٔ یکی از بابیان درباره ٔ زرین تاج مینویسد: «و ام...
-
تارابی
لغتنامه دهخدا
تارابی . (اِخ ) محمود، منسوب به تاراب بخارا. جوینی در تاریخ جهانگشای در ذکر خروج تارابی آرد: در شهور سنه ٔ ست ّوثلثین وستمائة قِران ِ نَحْسَین بود در برج سرطان ، منجمان حکم کرده بودند که فتنه ای ظاهر شود و یمکن مبتدعی خروج کند. بر سه فرسنگی بخارا دیه...
-
منع
لغتنامه دهخدا
منع. [ م َ ] (ع مص ) بازداشتن از کاری . (تاج المصادر بیهقی ). بازداشتن . (المصادر زوزنی ). بازداشتن کسی را از کاری و چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازاقرب الموارد). بازداشت و دورکردگی و دفع و رد و تعرض و ممانعت و نهی و نفی و انکار و مخالفت و مزاحم...
-
صادق
لغتنامه دهخدا
صادق . [ دِ ] (اِخ ) (امام ...) جعفربن محمدبن علی بن حسین بن علی (ع ). ابن خلکان گوید: وی بر مذهب امامیه یکی از ائمه ٔ اثناعشر است . از سادات اهل بیت بود و بخاطر صدق گفتار به صادق ملقب گشت . فضل او مشهورتر از آن است که گفته آید و او را گفتاری است در ...