کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زبیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زبیل
/zebil/
معنی
زباله.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زبیل
فرهنگ فارسی معین
(زَ یا زِ) [ ع . ] (اِ.) زنبیل ، سبد.
-
زبیل
لغتنامه دهخدا
زبیل . [ زَ ] (ع اِ) کدوی خشک میان تهی کرده که زنان در وی پنبه نهند. انبان یا خنور. مرادف زِبّیل بدین معنی . ج ، زُبُل ، زُبْلان . (از منتهی الارب ). زنبیل . (دهار). زِبّیل . زنبیل . (مهذب الاسماء). || سرگین . ج ، زُبُل ، زُبْلان . (منتهی الارب ) (آن...
-
زبیل
لغتنامه دهخدا
زبیل . [ زِب ْ بی ] (ع اِ) کدوی خشک میان تهی کرده که زنان در وی پنبه و جز آن نهند. مرادف زَبیل بدین معنی . انبان یا خنور. (از منتهی الارب ). بمعنی زَبیل است . (از آنندراج ). سبد یا انبان یاظرفیست . (ترجمه ٔ قاموس ). سبد یا انبان یا یک نوع ظرف است . ج...
-
زبیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] zebil زباله.
-
واژههای مشابه
-
زِرت و زبیل
فرهنگ گنجواژه
آت و آشغال.
-
جستوجو در متن
-
داژ
لغتنامه دهخدا
داژ. (اِ) خاکروبه و زبیل . (ناظم الاطباء). || زبیل دان . (ناظم الاطباء).
-
زبلان
لغتنامه دهخدا
زبلان . [ زِ ] (ع اِ) ج ِ زبیل . (از کازیمرسکی ).
-
زبلان
لغتنامه دهخدا
زبلان . [ زُ ] (ع اِ) ج ِ زبیل (سرگین )، جمع دیگر زبیل ، زُبُل است . (اقرب الموارد). زبلان ج ِ زبیل . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به زُبُل شود. || زبلان ج ِ زبیل بمعنی کدوی خشک میان تهی که زنان در وی پنبه نهند. ج ِ زِبّیل یا زَنبیل است بمعنی ...
-
زبل
لغتنامه دهخدا
زبل . [ زُ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ زبیل «سرگین »، جمع دیگر زبیل زُبلان است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (متن اللغة) (المعجم الوسیط). || ج ِ زبیل به معنی زنبیل . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ج ِ زبیل بمعنی کدوی خشک میان تهی که زنان در وی پنبه نهند. (منت...
-
زنبیل
لغتنامه دهخدا
زنبیل . [ زِم ْ / زَم ْ ] (ع اِ) کیسه و انبان و جز آن . (منتهی الارب ). زبیل . (دهار). زبیل . انبان . خنور. || کدوی خشک میان تهی که زنان در وی پنبه و جز آن نهند . ج ، زنابیل . (ناظم الاطباء).
-
ته گیره
لغتنامه دهخدا
ته گیره . [ ت َه ْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) چیزی است که آن را ته دیگی گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || آنچه در سبد باقی ماند. || خاشاک و زبیل . (ناظم الاطباء).
-
مزبله
لغتنامه دهخدا
مزبله . [م َ ب ِ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) زبیل دان و آن جائی که از خانه و یا کوچه که در آن زبیل و خاکروبه و خاشاک ریزند. (ناظم الاطباء). خاکروبه دان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سرگین دان . (دهار). جای سرگین . زبیل دان . زباله دان . جای کثافت و زبال...
-
خانه روبه
لغتنامه دهخدا
خانه روبه . [ ن َ / ن ِ ب َ /ب ِ ] (اِ مرکب ) زبیل . خاکروبه . (ناظم الاطباء). آنچه از روفتن خانه از گرد و خاک و ریزه های طعام و جز آن گرد آید. خاکروبه . دم جارو. حواقه . کناسه . سفاره .