کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زبیده آغای جلایر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زبیده آغای جلایر
لغتنامه دهخدا
زبیده آغای جلایر. [ زُ ب َ دَ ی ِ ج َ ی ِ ] (اِخ ) از همسران سلطانحسین میرزای بایقراست و فرزندان بسیار از وی بوجود آمده است . (از خیرات حسان ). یکی از دختران زبیده ، بنام عایشه سلطان بیگم به همسری سلطان قاسم درآمد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 321...
-
واژههای مشابه
-
زبیدة
لغتنامه دهخدا
زبیدة. [ زُ ب َ دَ ] (اِخ ) (قناطر...) پل هاییست چندطبقه که بدستور زبیده زوجه ٔ هارون و یا زنوبیاملکه ٔ تدمر ساخته شده . در الدر المنثور آمده : گویندزبیدة چشمه ٔ «عرعار» را از کوههای لبنان به بیروت آورد، علت این اقدام او آن بود که در سفر حج خود که از...
-
زبیدة
لغتنامه دهخدا
زبیدة. [ زُ ب َ دَ ] (اِخ ) ابن حمید الصیرفی . از بخلاء بنام است . از بقالی که نزدیک خانه ٔ او دکان داشت دو درم و یک قیراطوام گرفته بود. پس از این که پرداخت آنرا 6 ماه بتعویق انداخت ، دو درهم و سه شعیر به بقال بازداد. بقال که خشمناک شده بود گفت : سبح...
-
زبیدة
لغتنامه دهخدا
زبیدة. [ زُ ب َ دَ ] (اِخ ) دختر اسماعیل بن حسن بغدادی . از ابوالوقت اجازه داشت و در 628 هَ . ق . وفات یافت . (از تاج العروس ).
-
زبیدة
لغتنامه دهخدا
زبیدة. [ زُ ب َ دَ ] (اِخ ) دختر اورنگ زیب از شهریاران هند. طبعی موزون داشت و گاهگاهی شعر میگفت . (زنان سخنور).
-
زبیدة
لغتنامه دهخدا
زبیدة. [ زُ ب َ دَ ] (اِخ ) دختر عبدالرزاق بن محمد طبسی . بوسیله ٔ پدر خویش از عبدالمنعم بن قشیری سماع دارد. ابن نقطه گوید، او تا 618 هَ . ق . در قید حیات بوده است . (از اعلام النساء عمر رضا کحاله از المشتبه ذهبی ص 325).
-
زبیدة
لغتنامه دهخدا
زبیدة. [ زُ ب َ دَ ] (اِخ ) دختر محمد. زنی است محدث از اصفهان ، اهل دین و صلاح . از ابوالحسن احمدبن عبدالرحمن ذکوانی و ابوعبداﷲ قاسم بن فضل و ابوحفص عمراحمد سمسار سماع دارد و سمعانی احادیثی بنقل از او نوشته است . (از اعلام النساء عمر رضا کحاله از نسخ...
-
زبیدة
لغتنامه دهخدا
زبیدة. [ زُ ب َ دَ ] (اِخ ) زبدة بنت الحارث ، خواهر بشر حافی را زبیده نیز گویند. رجوع به آثار البلاد و اخبار العباد قزوینی چ بیروت ص 321 شود.
-
زبیدة
لغتنامه دهخدا
زبیدة. [ زُ ب َ دَ ] (اِخ ) نام زن هارون الرشید که دختر جعفربن منصور است . (منتهی الارب ). زن هارون الرشید عباسی بوده است . (فرهنگ نظام ) (از اقرب الموارد). و زرکلی آرد: زبیدة دختر جعفربن منصور مکنی به ام جعفر همسر هارون الرشید و دخترعم او است . وی ا...
-
زبیدة
لغتنامه دهخدا
زبیدة. [ زُ ب َ دَ ] (ع اِ مصغر) مصغر زبدة است . (فرهنگ نظام ). رجوع به زبید شود.
-
زبیدة
لغتنامه دهخدا
زبیدة. [ زُ ب َ دَ ](اِخ ) زنوبیا ملکه ٔ تدمر، بنام زبیده نیز شهرت دارد. قناطر زبیده بدو منسوب است . این پل ها و بسیاری از آثار که منسوب به «زبیده » است و آنها را بغلط از زبیده ، ام جعفر زوجه ٔ هارون الرشید خلیفه ٔ عباسی دانند، از آثار همین زبیده ٔ م...
-
زبیدة
لغتنامه دهخدا
زبیدة. [ زُ ب َ دَ ](ع اِ) نام گیاهی است .
-
زبیدة
لغتنامه دهخدا
زبیدة. [ زُب َ دَ ] (اِخ ) از دختران فتحعلی شاه قاجار. مادرش ماه آفرین خانم شیرازی است . زبیدة زنی شاعر و عارف است وعضدالدوله احمدمیرزا شرح حال او را بدین شرح نگاشته : زبیده خانم ، زبیده ٔ عصر خویش و در سلک نساء عارفه منسلک و از مریدان مرحوم حاج میرز...
-
زبیده ٔ قسطنطینی
لغتنامه دهخدا
زبیده ٔ قسطنطینی . [ زُ ب َ دَ ی ِ ق ُ طَ طی ] (اِخ ) یا زبیده ٔ استامبولی . دختر اسعدبن اسماعیل بن ابراهیم بن حمزه . مرادی او را ازجمله ٔ مشاهیر قرن 12 هجری شمارد و گوید: شاعری مشهور، ادیب ، فاضل و دارای هوش سرشار است . در قسطنطنیه متولد گردید و در ...