کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زبیب الجبل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زبیب الجبل
لغتنامه دهخدا
زبیب الجبل . [ زَ بُل ْ ج َ ب َ ] (ع اِ مرکب ) مویزک است ، منقی بلغم و رافع لکنت زبان . (منتهی الارب ). مویزک . (ناظم الاطباء). مویزک است ، منقی بلغم و رافع لکنت زبان . (آنندراج ). بیرونی آرد: مویزه نبات کوهی است و او را دانه ای باشد به لون سیاه . و ...
-
واژههای مشابه
-
زبيب
دیکشنری عربی به فارسی
کشمش , رنگ کشمشي , رنگ قرمز مايل به ابي
-
زبیب منقی
لغتنامه دهخدا
زبیب منقی . [ زَ بی ب ِ م ُ ن َق ْ قا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زبیب دانه بیرون کرده را منقی نامند. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). منقی مویزدانه بیرون داده . (مقدمة الادب زمخشری چ فلوگل ص 59). رجوع به زبیب بیدانه و زبیب شود.
-
زبیب بیدانه
لغتنامه دهخدا
زبیب بیدانه . [ زَ بی ب ِ بی ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) نوع بیدانه ٔ زبیب را کشمش نامند. صاحب تحفه آرد: کشمش اسم فارسی زبیب بیدانه است و مویز نیز گویند و بهترین آن سبز بالیده است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن : کشمش ). مؤلف مخزن الادویه (پس از این که...
-
جستوجو در متن
-
میویزک
لغتنامه دهخدا
میویزک . [ می زَ ](اِ) میویزج . حب الرأس . زبیب الجبل . زبیب بری . اسطافیس اغریا. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به میویزج شود.
-
انساثا
لغتنامه دهخدا
انساثا. [ ] (اِ) مویزج . (فهرست مخزن الادویه ). زبیب الجبل . مویزک . و رجوع به انساسا شود.
-
اسطافیس اغریا
لغتنامه دهخدا
اسطافیس اغریا. [ اِ اَ ] (معرب ، اِ مرکب ) (یعنی انگور کوهی ) زبیب الجبل . زبیب بری . میویزک . میویزج . حب الراس . رجوع به اسطافیوس اغریا شود.
-
حب الراس
لغتنامه دهخدا
حب الراس . [ ح َب ْ بُرْ را ] (ع اِ مرکب ) زبیب الجبل . (ضریر انطاکی ). کشمش کولی . کشمش کاولیان . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). زبیب بری . میویزک . میویزج . اسطافیس اغریا .
-
میویزج
لغتنامه دهخدا
میویزج . [ می زَ ] (معرب ، اِ) میویزک . حب الراس . اسطافیس اغریا. زبیب الجبل . زبیب بری . (یادداشت مؤلف ). زبیب الجبل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). هو الزبیب الجبلی و فی شربه خطر. حار یابس فی الثالثة. الشربة منه ثلاث حبات ... (از بحر الجواهر). ضرس الع...
-
اسطافیوس اغریا
لغتنامه دهخدا
اسطافیوس اغریا. [ اِ اَ ] (معرب ، اِ مرکب ) زبیب الجبل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به اسطافیس اغریا شود.
-
انشاثا
لغتنامه دهخدا
انشاثا. [ اَ ] (اِ) به سریانی دوایی است که آنرا بفارسی مویزک و بعربی زبیب الجبل خوانند. (برهان قاطع). مویزج . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). کشمش کولی .(یادداشت لغت نامه ). و رجوع به مویزک و مویزج شود.
-
مویزج
لغتنامه دهخدا
مویزج . [ م َ زَ ] (معرب ، اِ) انشاثا. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). زبیب الجبل . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). دارویی است . (نزهةالقلوب ). نبات او کوهی بود و دانه ٔ آن سیاه بود و پوست او درهم آمده به نخود سیاه مشابه بود. (صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی ). زبیب جبلی خوانن...
-
کشمش
لغتنامه دهخدا
کشمش . [ ک ِ م ِ ] (اِ) انگور خشک کرده . سکج . مویز. میویز. مامیچ . میمیز. قِسمِش . (یادداشت مؤلف ).هو زبیب صغیر لانوی له . (ابن بیطار). اسم فارسی زبیب بی دانه است و مویز نیز گویند و بهترین او سبز مالیده است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). نوعی از مویز بی د...