کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زبول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زبول
لغتنامه دهخدا
زبول . [ ] (اِ) نوایی است که مطربان زنند. شعر ندارد. (فرهنگ اسدی ).
-
زبول
لغتنامه دهخدا
زبول . [ زِ ] (اِخ ) در مدت جنگ ابومالک با کنعانیان او، در شکیم وکیل ابومالک بود. (سفر داوران 9: 28 و 41) (از قاموس کتاب مقدس ). بستانی آرد: ازرئیسان شهر شکیم در روزهای جنگ ابومالک و ملیان کنعان است . وی در مدت غیاب ابومالک ، حکومت شهر شکیم را بر عهد...
-
زبول
لغتنامه دهخدا
زبول . [ زُ ] (ع مص )کود دادن با سرگین . اصلاح زراعت و زمین با سرگین و مانند آن . زَبْل [ زَ ] . (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
ذبول
واژگان مترادف و متضاد
۱. پژمردگی، پلاسیدگی ۲. ضعف، لاغری، ≠ رشد، نمو
-
ذبول
فرهنگ فارسی معین
(ذَ) [ ع . ] (ص .) 1 - پژمرده . 2 - کاهیده ، لاغر شده .
-
ذبول
فرهنگ فارسی معین
(ذُ) [ ع . ] (مص ل .) پژمردن ، خشکیده شدن ، پژمرده گی .
-
ذبول
لغتنامه دهخدا
ذبول . [ ذَ ] (ع ص ) پژمریده . پژمرده . هواسیده . خوشیده . کاهیده . لاغر شده . لاغر. نزار. || باد سخت که سبزه را خشک کند.
-
ذبول
لغتنامه دهخدا
ذبول . [ ذُ ] (ع مص ) پژمریدن . (منتهی الارب ). ذبل . پژمردن . خوشیدن . پژمرده شدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پژمردگی . (دهار). ضمور. کاهیدن . لاغر شدن . لاغری . ضعف . شکستگی . نزاری . مقابل نموّ. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: بالضم ...
-
ذبول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zo(a)bul ۱. پژمردن؛ پژمرده شدن؛ خشکیده شدن؛ پژمردگی.۲. پژمرده شدن گیاه.۳. خشکیدهپوست شدن.۴. لاغر شدن.
-
جستوجو در متن
-
زبل
لغتنامه دهخدا
زبل . [ زَ ] (ع مص ) اصلاح کشت با زِبل و مانند آن . و صریح مصباح آن است که از باب قعد و هم در آن کتاب زبول را مصدر دیگر این فعل یاد کرده است . (اقرب الموارد). زبل اصلاح زمین است بوسیله ٔ سرگین . (از نهایه ٔ ابن اثیر). سرگین افکندن بر زمین برای اصلاح ...