کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زبردست خان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زبردست خان
لغتنامه دهخدا
زبردست خان . [ زَ ب َ دَ ] (اِخ ) از امراء والاشاهیان و صاحبان مناصب بزرگ دربار شاه جهان امپراطور متوفی 1076 هَ . ق . هند است . میرعبدالرزاق خوافی آرد: زبردست خان پس از جلوس فردوس آشیان با هفت هزاری و پانصد اسب روی کار آمد، سپس بتدریج ارتقاء رتبت یاف...
-
زبردست خان
لغتنامه دهخدا
زبردست خان . [ زَ ب َ دَ ] (اِخ ) فرزند ارشد علی مردان خان امیرالامراء شاه جهان امپراطور هند. (1068 تا 1118 م .). زبردست خان در ایام صوبه داری پدر خود در بنگاله بر رحیم خان افغانی که سر سلطنت داشته خود را رحیم شاه خوانده بود، فوج کشید و او را شکستی ف...
-
واژههای مشابه
-
زبردست شدن
لغتنامه دهخدا
زبردست شدن . [ زَ ب َ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) قوی شدن . توانا شدن و بدست آوردن قوت و قدرت : زبر دست شد مردم زیردست بکین مرد دینی بزین برنشست .فردوسی .
-
مرد زبردست
دیکشنری فارسی به عربی
بارع
-
زبردست کسی دکان گرفتن
لغتنامه دهخدا
زبردست کسی دکان گرفتن . [ زَ ب َ دَ ت ِ ک َ دُک ْ کا گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایت است از بر آن کس برتری جستن . در مقابل او دکان دعوی آراستن . در حوزه حق او وارد شدن . نظیر: رودست کسی زدن . روی دست دیگری رفتن . بالا دست کسی زدن : جواب داد که هان ای س...
-
جستوجو در متن
-
رکن الملک
لغتنامه دهخدا
رکن الملک . [ رُ نُل ْ م ُ ] (اِخ ) سلیمان خان شیرازی ابن محمد کاظم بن محمد حسین بن محمد اسماعیل بن ابراهیم سلطان بن امام وردی بیک . (تولد شیراز 1254 هَ . ق . وفات 1331 هَ . ق .) وی در سال 1276 هَ . ق . از طرف دولت مأمور بحرین گردید در سال 1278 هَ ....
-
کاخ نظامیه
لغتنامه دهخدا
کاخ نظامیه . [خ ِ ن ِ می ی َ / ی ِ ] (اِخ ) از بناهای دوره ٔ قاجاریه .عباس اقبال مدیر مجله ٔ یادگار نویسد: یقیناً اغلب مردم طهران یک قسمت از عمارت باشکوه نظامیه را که اکنون مرکز کافه ای است به اسم «لقانطه » مکرر دیده و تالار مجلل آن را که در سال 1270...
-
مستولی
لغتنامه دهخدا
مستولی . [ م ُ ت َ ](ع ص ) مستول . نعت فاعلی از استیلاء. به غایت و هدف رسنده . (از اقرب الموارد). || چیزی را به دست آورنده . (از اقرب الموارد). و رجوع به استیلاء شود. آنکه بر چیزی کاملاً تسلط یابد. بر کسی دست یابنده و غلبه کننده . (غیاث ) (آنندراج )....
-
کاتب السلطان
لغتنامه دهخدا
کاتب السلطان . [ ت ِ بُس ْ س ُ ] (اِخ ) میرعلی هروی مشهدی . عباس اقبال آشتیانی در مجله ٔ یادگار نویسد: به تصدیق خبرگان فن یکی از بزرگترین استادان خط نستعلیق میرعلی هروی مشهدی است که قریب پنجاه سال در مشهد و هرات و بخارا به تعلیم این شعبه ٔ ظریف از خط...
-
روحی کرمانی
لغتنامه دهخدا
روحی کرمانی . [ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) شیخ احمد (1314-1263 هَ . ق .) از مشاهیر ازلیان و داماد میرزایحیی نوری معروف بصبح ازل و مترجم کتاب حاجی بابا از انگلیسی بفارسی و ژیل بلاس از فرانسه بفارسی ، و یکی از تألیفات مهم او هشت بهشت است که کتاب مبسوط و مفصلی ا...
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) مأمون بن مأمون خوارزمشاه . بازپسین امیر این خاندان . معاصر سلطان محمود غزنوی . و محمود حره ٔ کالجی دختر سبکتکین را بزنی بوی داد. ودولت مأمونیان پس از درگذشتن او برافتاد. ابوریحان بیرونی هفت سال در خدمت وی ...
-
گنجفه
لغتنامه دهخدا
گنجفه . [ َگ ج َ ف َ / ف ِ ] (اِ) نام بازیی است معروف .... (آنندراج ذیل گنجیفه ). در مجله ٔ یغما مقاله ای تحت عنوان گنجفه آمده است که خلاصه ٔ آن نقل میشود: گنجفه چیست ؟ مؤلف آنندراج نویسد: «گنجیفه بالفتح ف ، نام بازیی است معروف آنرا به حذف تحتانی گن...
-
لامعی
لغتنامه دهخدا
لامعی . [ م ِ ] (اِخ ) ابوالحسن بن محمد بن اسماعیل اللامعی الجرجانی الدهستانی از شعرای عهد سلطان ملکشاه سلجوقی و وزیر او نظام الملک طوسی و معاصر برهانی پدر معزّی و آن طبقه از شعرا. (حواشی چهارمقاله ٔ عروضی از مرحوم قزوینی ص 154).در تذکره ٔلباب الالبا...