کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زبردست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
متبحر
فرهنگ واژههای سره
چیره دست، زبردست
-
چیره دست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] čiredast زبردست؛ هنرمند؛ ماهر.
-
adepts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تصور می شود، استاد، مرد زبردست
-
سَحَّارٍ
فرهنگ واژگان قرآن
بسيار سحر کننده - جادوگر زبردست
-
بارع
دیکشنری عربی به فارسی
انجام شده , کامل شده , تربيت شده , فاضل , ذواليمينين , ماهر , چالا ک , زبردست , چيره دست , با استادي , استاد , مرد زبردست
-
چابکدست، چابکدست
واژگان مترادف و متضاد
جلد، تیزدست، زبردست، فرز، ماهر ≠ کند
-
قوی پنجه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] qavipanje ۱. زبردست.۲. آن که زور بازو دارد.
-
ماهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] māher استاد؛ زبردست؛ حاذق؛ کارآزموده.
-
چابک دست
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ)(ص مر.) ماهر، زبردست .
-
چابک دست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] čābokdast ۱. تندکار.۲. زبردست؛ ماهر.
-
چیرهدست
واژگان مترادف و متضاد
بامهارت، چالاک، چست، زبردست، ماهر ≠ چلمن، دستوپاچلفتی
-
بلندآستین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] boland[']āstin ۱. درازدست.۲. باقدرت.۳. زبردست.
-
قوی دست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [مجاز] qavidast ۱. زبردست.۲. (اسم، صفت) ظالم.
-
sleuthhound
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کتک زدن، تازی بویی، کاراگاه زبردست
-
raconteurs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
raconteurs، داستان سرا، قصه گوی زبردست