کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زبرجد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زبرجد
/ze(a)barjad/
معنی
نوعی سنگ قیمتی به رنگ زرد یا سبز که در جواهرسازی به کار میرود؛ یاقوت زرد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
topaz
-
جستوجوی دقیق
-
زبرجد
فرهنگ فارسی معین
(زَ بَ جَ) [ ع . ] (اِ.) سنگی است قیمتی که در جواهرسازی مورد استفاده قرار می گیرد که مهم ترین آن به رنگ سبز می باشد.
-
زبرجد
لغتنامه دهخدا
زبرجد. [ زَ ب َ ج َ ] (اِ) نوعی زمرد باشد و آن از جمله ٔ جواهرات و طبیعتش سرد و خشک است در دوم .(برهان قاطع). سنگی است گرانبها. فارسی آن نیز زبرجد است . (از تفسیر الالفاظ الدخیله فی اللغة العربیه ).زبرجد کلمه ای است سامی مشتق از زبرج یا زبرقه و آن سن...
-
زبرجد
لغتنامه دهخدا
زبرجد. [ زَ ب َ ج َ ] (اِخ ) قیس بن حسان . اززیبایی که داشت زبرجد لقب یافت . (از منتهی الارب ).
-
زبرجد
دیکشنری عربی به فارسی
ياقوت زرد , زبرجد هندي , توپاز
-
زبرجد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زَبَرجد، جمع: زَبارِج] ‹زبردج› (زمینشناسی) ze(a)barjad نوعی سنگ قیمتی به رنگ زرد یا سبز که در جواهرسازی به کار میرود؛ یاقوت زرد.
-
واژههای مشابه
-
زبرجد قبرسی
لغتنامه دهخدا
زبرجد قبرسی . [ زَ ب َ ج َ دِ ق ِ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زبرجد زرد مایل به سبز را قبرسی گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به مخزن الادویه و «زبرجد» در این لغت نامه شود.
-
زبرجد مصری
لغتنامه دهخدا
زبرجد مصری . [ زَ ب َ ج َ دِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زبرجد سبز صاف کم رنگ را مصری گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به مخزن الادویه و زبرجد شود.
-
زبرجد هندی
لغتنامه دهخدا
زبرجد هندی . [ زَ ب َ ج َ دِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )زبرجد زرد مایل به سرخی را هندی گویند. و این زبون ترین همه ٔ انواع زبرجد است . (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به مخزن الادویه و «زبرجد» در این لغت نامه شود.
-
زبرجد هندی
دیکشنری فارسی به عربی
زبرجد
-
جستوجو در متن
-
زبرجدین
لغتنامه دهخدا
زبرجدین . [ زَ ب َ ج َ ] (ص نسبی ) منسوب به زبرجد. || برنگ زبرجد. مانند زبرجد. || مرصع به زبرجد. پیراسته به زبرجد. زبرجد نشان . زبرجدنگار.
-
زبرجدگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] ze(a)barjadgun مانند زبرجد؛ به رنگ زبرجد.
-
زبرجدنگار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عربی. فارسی] [قدیمی] ze(a)barjadnegār زبرجدنشان؛ هرچیزی که با نگینهای زبرجد زینت داده شده باشد؛ مرصع به زبرجد؛ آراسته به زبرجد: ◻︎ همان تخت و هم طوق و هم گوشوار / همان تاج زرین زبرجدنگار (فردوسی: ۲/۴).
-
زبردج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زمینشناسی) [قدیمی] ze(a)bardaj = زبرجد